2733
2739
عنوان

دوستان خواهشا بیاین نظر بدید ببینم من حرفام غیر منطقیه یا شوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 59 بازدید | 82 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

گلابتون جان راستش ارامش زندگیم برام مهمه ولی شاید باور نکنی من هفت ساله از خرید خونه اولیم تو دلمه و اصلا نمیتونم خودمو نسبت بهش بی خیال کنم بزرگترین دلگیریم از شوهرم و زندگیم شاید باور نکنی تو این چند سال فقط همین موضوع بوده ولی اگه الان بخوام کشش بدم خیلی خیلی بد میشه واقعااا موندم من حرفی تو دلم نمیمونه کل حرفامم زدم بهش پریشب هر چی تو دلم بود ولی خداییش خیلی خوب و منطقی
واقعا نمیدونم چرا وقتی ی خونه خریدین دوباره کار کردی ک بزرگترشو بخرین ...وظیفه شوهرت بوده ک خونه رو بزرگتر بکنه نه شما ک انقدر کار کنی ک خونه بزرگتر داشته باشی ک ب قول خودتون فرسوده بشین . واقعا اگه در آینده کمر درد و خدای نکرده بیماری بگیرین همسرتون چقدر همراهتون خواهد بود .
من وقتی میام نی نی سایت 👈     👇👇👇بعد از ترکیدن و تعلیقی دوباره برگشتم دیگه نبینم تاپیک سیاسی بزنیداااا 🚫شما تاپیک میزنید من میترکم🔫🚨🔥
2731
عزیزم حالا که دیگه قولنامه نوشتن تموم شد رفت هر چیم ما یگیم حکم نوش دارو هست ولی شما از قبل باید میگفتی بحت سر اعتماد داشتنم به تو نیست خدای ناکرده اگه بلایی سرت بیاد من یک هشتم خانه ای که برا ساختنش اجر رو اجر گذاشتم بهم میرسه واقعا هم ترس بجایی هست هر چند خیلی دور از ذهن باشه و خدا برا کسی پیش نیاره
شاید ربطی نداشته باشه ولی یه چی تعریف کنم... ما ساکن یه شهر دیگه بودیم و خانواده ی مادریم تهران زندگی میکردن... زندگی خوبی داشتیم... تا اینکه قرار شد بیایم تهران زندگی کنیم. چون هم کار پدرم بهتر میشد هم مادرم سختش بود دورازخانواده و بودن تو شهری که زبونشونم بلد نیست.. خلاصه خونه رو فروختیم و تهران خونه خریدیم این بار به نام مادرم... و بعد از چند وقت اخلاقش کلا عوض شد.. هر چند از اول مادر خوبی نبود اصلا.... و من ازشاز همون بچگی بدم میومد.. ولی هیچوقت تو خونه حرف از طلاق و...نبود.... اما از وقتیخونه به نامششد تا همین الان هر چند وقت یه بار دعوا راه میوفته وحرف طلاق و... در مواقع معمولی ام میگه اینجاخونه ی منه و باید برید.... تا وقتی من مجرد بودم روزی چند بار میگفت اینجا خدنه ی منه و صدقه خور منی و.... تو هر بحث کوچیکیمیگفتاز خونه ی من برید بیرون.... یه بار هم حتی رفتن دادگاه و تصمیم طلاق جدی بود... تو دادگاه گفته بود مهریه نمیخوام همین خونه بسه... که بابامم گفته بود مگهاز خونه ی بابات اوردی و لین سهم بچه هاست و اومده بود بیرون... کلا این زن از اول بد اخلاق و بیجنبه بود و از اون موقع هزار برابر بدتر شد.... و جالب اینکه خانوادش یعنی مادر بزرگ و خاله و دایی به جای اینکه نصیحتش کنن و به دامادشون که ماشین و خونه به نام دخترشون کرده احترام بزارن و سعی کنن اشتی بدن... اتیش روشن میکنن و میگن خونه که داری طلاقتو بگیر.... در حالی که تمام دعواها به خاطر اخلاق گند خودشه..... تاززه خانه دارم هست و تاحالا یه قرون در امد نداشته
من به سر سبزی این زندگی ایمان دارم
اما خوب در این مورد حق با شماست.... ولی الان چه میشه کرد.. اگه سر این جیزا زیادیبحث کنی باعث میشه نه تنها قدرت دونسته نشه بلکه متهم به خیلیچیزا بشی... الانم کارت رو از دست نده.. چون اینطور که میگی قسط ها سنگینه و بدون کمک شما از پسش بر نمیایید... و مجبور میشید دوباره خونه ی کوچیک بگیرید و این بار دیگه اصلااصلا شما رو صاحب هیچ حقی نمیدونه و بلکهمقصرم بدونه... شما سر کار برو.... اما پولش رو بابت قسط نده و خرج خونه ام نکن.... یعنی مایحتاج و خرید های خودتم از همسرت رخواه..... اونم خیلی معمولی و عادتی... انگار نه انگار که لج کردی.. اصلا هم حرفی از به نام زدن نیار وسط..... و اخلاقت خوب باشه و تحویلشم بگیر... اگه چیزی گفت خیلی راحت و معمولی بگو اخه یه حرفی زدی به فکر رفتم... گفتی روم نمیشه بگم خونه به نام زنمه... منم به فکر افتادم که چقد تو این مدت حتما خجالت کشیدی و روت نشده بگی که من قسط میدادم.... ولی خوب من خودم خاستم... بالاخره توام مردی من حواسم نبود که خجالت میکشی زنت قسط بده دیگه رعایت میکنم.... اونم نمیت نه چیزی بگه مطمئنباش.... ولی بهش سخت فشار میاد و خیلی چیزا رو میفهمه..... ختی اگه به نامت نزنه قدر میدونه
من به سر سبزی این زندگی ایمان دارم
2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687