2737
2734
داستان های درس تفکر و پژوهش:داستان خرسی که می خواست خرس باقی بماند خرسی که می خواست خرس باقی بماند / نویسنده یورگ اشتانیر؛ مترجم ناصر ایرانی؛ تصویرگر یورگ مولر. تهرا ن: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. 1377، [32] ص، مصور (رنگی) خلاصه‌ی داستان: درختان برگ می ریختند و غازهای وحشی رو به جنوب پرواز می کردند. ‌سردی باد خرس را می آزرد. ‌او یخ کرده و خسته بود. بوی برف را در هوا شنید و به سوی غار گرم و دلپذیرش رفت. در لانۀ گرم خود به خوابی عمیق فرو رفت. خرسها در تمام طول زمستان می خوابند. روزی حادثه‌ای اتفاق افتاد آدمیانی به جنگل آمدند و با خود نقشه و دوربین و ارّه آوردند و درختان را یکی پس از دیگری بریدند. ‌سپس ماشین و جرثقیل آوردند تا در دل جنگل یک کارخانه بسازند. ‌وقتی بهار فرا رسید، خرس از خواب بیدار شد. ‌غار او اینک زیر کارخانه بود. خرس از غار بیرون آمد، با تعجب به کارخانه زُل زد. ‌در همین لحظه نگهبان کارخانه جلو دوید و داد زد:‌ اوهوی، عمو! چرا آنجا بیکار ایستاده‌ای؟ خرس گفت:‌ معذرت می خواهم از حضورتان، آقا ولی من یک خرسم. نگهبان داد زد:‌ یک خرس؟ تو هیچی نیستی مگر یک کارگر تنبل و کثیف. ‌او آن قدر عصبانی بود که خرس را برد پیش رئیس کارگزینی، خرس در نهایت ادب به رئیس کارگزینی گفت من یک خرسم، آقا. رئیس کارگزینی گفت:‌ تو یک کارگر تنبل و کثیف هستی که باید حمام بروی تا قیافه آدمیزاد پیدا کنی. آن وقت خرس را پیش معاون بخش اداری برد. وقتی خرس وارد اطاق معاون بخش اداری شد. ‌داشت تلفنی به کسی می گفت:‌ ما اینجا یک کارگر خیلی تنبل داریم که ادعا می کند خرس است. ‌و او را پیش رئیس بخش اداری فرستاد. وقتی خرس وارد اطاق رئیس بخش اداری شد. ‌او گفت چه موجود کثیفی، جناب رئیس می‌خواهد ببیندش. ببریدش خدمت ایشان. جناب رئیس به حرفهای خرس خوب گوش داد، و دست آخر گفت:‌ جالب است! پس تو خرس، آره؟ تا وقتی ثابت نکنی که حقیقتاً خرسی من حرفت را باور نمی کنم. خرس پرسید:‌ ثابت کنم؟ جناب رئیس جواب داد:‌ بله، چون من می گویم خرس‌های حقیقی را فقط در باغ وحش‌ها و سیرک‌ها می توان پیدا کرد. ‌دستور داد که خرس را با جیپ به نزدیکترین شهری ببرند که باغ وحش داشت. ‌خود نیز با اتومبیلش همراه او رفت. خرس‌های باغ وحش همین که خرس غریبه را دیدند سرشان را تکان دادند و گفتند:‌ این خرس خرس حقیقی نیست. خرس حقیقی که سوار جیپ نمی شود. ‌خرس حقیقی، مثل ما، در قفس زندگی می کند. ‌خرس خشمگینانه فریاد زد:‌ شما اشتباه می کنید. ‌من خرسم! من خرسم! جناب رئیس لبخند زد و گفت:‌ تو شهر بزرگ بعدی یک سیرک هست. ‌خرسهای سیرک بسیار باهوشند. می رویم آنجا تا تو حرفت را ثابت کنی. ‌خرسهای سیرک مدت بسیار زیادی به خرس غریبه چشم دوختند و بالاخره گفتند:‌ او شبیه خرس هست ولی خرس نیست. ‌خرس با اندوه جواب داد:‌ نه. کوچکترین خرس سیرک داد زد:‌ او چیزی نیست جز یک مرد تنبل که لباس پشمی پوشیده و حمام نرفته. ‌همه خندیدند. ‌جناب رئیس هم خندید. ‌خرس بیچاره به قدری غمگین بود که نمی دانست چه باید بکند. و هنگامی که به کارخانه برگشت، برای خرس یک لباس کار آورد، و به او گفت ریشت را بزن، او مثل بقیه کارگران کارت حضور و غیاب را ساعت زد. ‌نگهبان کارخانه او را پشت ماشین بزرگی برد و به او گفت که چه باید بکند. ‌خرس سرش را تکان داد که یعنی چشم. از آن به بعد خرس یک کارگر کارخانه بود و روز پس از روز، هفته پس از هفته، و ماه پس از ماه پشت ماشین می ایستاد و کار می کرد. برگ درختان که زرد شد، حس خستگی در بدن خرس شروع کرد به ریشه دواندن. ‌هر چه برگها بیشتر و شادمانه تر در باد پاییزی می رقصیدند، خرس بیشتر و بیشتر خسته می شد. همکارانش مجبور می شدند صبحها او را از تختخوابش بیرون بکشند و چندان نگذشت که، بی آنکه دست خودش باشد، پشت ماشین به خواب می رفت. یک روز نگهبان کارخانه پیشش آمد و داد زد:‌ تو داری به تولید کارخانه لطمه می زنی. ‌ما اینجا به کارگر تنبل بی عرضه‌ای مثل تو احتیاج نداریم. ‌تو اخراجی! خرس ناباورانه به او نگاه کرد و پرسید:‌ اخراج؟ منظورت این است که من هر جا دلم بخواهد می‌توانم بروم. ‌نگهبان کارخانه داد زد:‌ نه، هیچ کس جلویت را نمی گیرد. خرس فرصت را از دست نداد. ‌زود بقچه‌اش را برداشت و از کارخانه بیرون رفت. یک شب و یک روز و سپس یک روز دیگر پیاده راه رفت. ‌او از میان برف کشان کشان به جنگل رفت. آن قدر رفت و رفت و رفت تا به یک غار رسید. بیرون غار نشست و به خود گفت:‌ نمی‌دانم چه باید بکنم، ای کاش این قدر خسته نبودم. ‌او مدت بسیار درازی آنجا نشست به افق خیره شد، به زوزۀ باد گوش سپرد و به برف اجازه داد که روی او ببارد و بپوشاندش. به خود گفت:‌ حتم دارم که یک چیز خیلی مهم را فراموش کرده‌ام، ولی آن چیز چیست؟ چه چیز را فراموش کرده‌ام؟
این یه داستان که معلم دخترم براشون گفته حالا سوالاش 1.هویت از چه چیزهایی تشکیل شده؟؟ 2.ایا انسان نیز دچار تغییر هویت می شود؟؟با مثال این سوالاها رو باید پاسخ بدن

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
هویت انسان تشکیل شده از شخصیت فطری بالقوه , نوع نگاهش به مادی ها و معنوی های اطرافش , برداشت و نظری که نسبت به خودش داره , خانواده , محله ] دوستان , شهر , کشور , مسیر دینی که انتخاب میکنه و.. هویت انسان قابل تغییره , ادم های سست که باورهای ضعیفی دارن به راحتی میتونن با تغییر شرایط هویت خودشون رو از دست بدن به پوچی برسن یا هویت جدید کسب کنن که این هویت جدید اگه با فطرت پاک و اصیل اون شخص تفاوت زیادی داشته باشه اون فرد دچار سردرگمی در زندگی میشه و غالبا درون آرامی نداره
ته دلتون آروم🌹 تاپیکم
2740
هویت چیست؟ آیا تا بحال این سوال را از خود پرسیده اید که: ((هویت من چیست؟ )) شاید بگوئید هویت را می توان با نام و نام خانوادگی ، محل تولد ، شماره شناسنامه و خیلی چیزهای دیگر شناخت. اما منظور من چیز دیگری است. شاید بهتر است هویت را به صورت هویت فردی، خانوادگی، ملی، فرهنگی، علمی، دینی و ... طبقه بندی کنیم. یعنی آن دسته از موارد و نشانه ها و باورها در کلیه زمینه های زندگی که تابلو و شاخص یک فرد بوده و او را به دسته یا گروه خاصی از انسانها نسبت می دهد. یک مثال ساده: یک بازیگر فوتبال به سادگی از یک بازیگر بسکتبال یا یک وزنه بردار قابل تشخیص است. چرا که ماهیت ورزشی که انجام می دهند به آنها مشخصاتی میدهد که هویت آنان را در زمینه ورزشی شامل میشود. پس پرداختن به مساله هویت صرفاً‌ شامل ملیت یا محل تولد نمی شود و طیف وسیعی از موارد را شامل می گردد. نکته دیگری که در هویت باید در نظر گرفت بحث اختیاری با جبری بودن هویت است. به این شکل که برخی هویت را جبری میدانند. یعنی بر اساس جبر جغرافیایی هویت فرد توسط مکان و زمان تعیین می گردد. یک انسان متولد قبیله ماسائی همیشه باید هویت ماسائی خود را حفظ کند و یک مرد ژاپنی تا آخر عمر یک مرد ژاپنی است. دسته دیگر هویت را امری اختیاری می پندارند و معتقد هستند هویت انسان باید فعالانه و نه منفعلانه توسط خود وی تعریف گردد. این افراد معتقدند انسانی که در تعیین هویت خود نقش منفعلانه داشته باشد انسانی مسخ شده است. سوال مطروحه در این مقال این است چرا و به چه دلیل فردی ممکن است سعی در تغییرهویت خود داشته باشد و آیا تغییر هویت امری پسندیده است یا مساله ای ممنوع و غلط؟ ابتدا به سوال دوم پاسخ میدهم به نظر حقیر انسان همیشه باید خود به تعریف هویت خویش بپردازد و صرفاً‌ تسلیم جبر جغرافیای و زمانی در مساله هویت نباشد. مثال روشن و صریح از زمان عرب جاهلیت: در آن زمان خشونت، بت پرستی، غیرت قبیله ای ، تعدد زوجین، ننگ دانستن فرزند دختر و زنده بگور کردن آنها، شراب خوارگی، اصالت سرمایه ، شعر سرایی ، جنگ آوری و ... هویت یک مرد عرب جاهلیت را تعیین می کرد. در این زمان بود که حضرت محمد (ص) به تبلیغ دین اسلام پرداخت و برای پیروان خود هویت نو تعریف نمود. به عبارت دیگر هرکس که به دین اسلام می پیوست باید هویت خود را بر اساس این آئین جدید تعریف می نمود. غیرت قبیله ای جای خود را به غیرت دینی داد. به این عنوان که حتی هم دینان به عنوان برادر و هم قوم یکدیگر ولو از قبیله ای مختلف به شمار آمدند. زنده بگور کردن دختران و نوشیدن شراب را بر خود عیب دانستند. عبادت بتها را کنار گذاشتند و به یکتا پرستی روی آوردند. تمام اینها خبر از تغییر در منش و هویت یک گروه میدهد که آگاهانه و فعال به تغییر هویت خویش پرداختند. حال از شما می پرسم آیا به جبر هویت اعتقاد دارید یا به اختیار! اما سوال مهم تر. چرا گاهی افراد هویت خود را تغییر می دهند؟ پاسخ این سوال بسیار روشن است. هنگامی که فرد در تعامل با زندگی روزمره خود و در پاسخ به نیازهای زندگی دریابد که نیاز به انجام رفتارهایی دارد که این رفتارها در دایره تعریف وی از هویت خود نمی گنجد دچار مشکلی میگردد که از آن به بحران هویت نام می برند. بحران هویت به دوشکل اتفاق می افتد: الف) آگاهانه: در این فرم فرد به طور فعال به اطراف خود می نگرد و درک میکند با این داشته های فرهنگی و این پارادایمهای مرسوم توان پاسخگویی به سوالات خود را در زمینه های مختلف زندگی ندارد. ب) نا آگاهانه: فرد در تلاش است تا از لحاظ اجتماعی جایگاه مناسب و جامعه پسندی را برای خود اختیار کند اما هر چه میزند به در بسته می خورد چرا که در پایان آن حس کفایت و رضایت به وی دست نمیدهد. نکته دیگر در زمینه بحران هویت آن است که این بحران همیشه زمانی اتفاق می افتد که افراد امکان مقایسه شرایط و هویت خود با شرایط و هویتی متفاوت را داشته باشند. در آن صورت اگر فرد هویت جدید را پاسخگوی نیازهای خود ببیند آگاهانه یا نا خودآگاه به سمت آن گرایش پیدا میکند. پس ناگفته مشخص است که این بحران در زمانه حال و با افزایش راههای ارتباطی بین اقوام بسیار شایع شده است. ( این بحران فقط برای شرقی ها رخ نداده بلکه بسیاری از غربیها هم پس از تماس با شرق هویت های شرقی برای خود برگزیده اند گرایش به سمت ادیان شرقی دلیلی بر این مدعاست) پس هویت همیشه در کنار نیازها تعریف می شود. به عبارت دیگر هویت افراد نمایانگر نیازهای آنها و اهمیت این نیازها برای آنها می باشد. هرگاه نیازهای افراد توسط رفتارها و راهکارهایی که هویت فرد مجاز می شمارد پاسخ گفته نشوند و فرد با هویت جدیدی مواجه شود که رفتارهای مجاز آن هویت امکان برآورده شدن نیازهای وی را فراهم کند، فرد ابتدا دچار بحران هویت شده و سپس ممکن است هویت جدید را به جای هویت قبلی بپذیرد.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز