من یه هفته قبل تولد شوهرم فهمیدم ولی اون از روزی که اقدام کردیم میدونست
هر روزشو میگفت مامان ناز بهم بعد معلوم شد خواهرم بارداره زنگ زد گفت بهم ولی من بهش نگفتم چون فقط بیبی چک زده بودم گفت میخواد بره آز ولی من تصمیم داشتم روز تولد شوهرم برم آز که خییلییی باحالتر بشه خلاصه با ابجیم و شوهرش رفتیم آز داد و مال ابجیم مثبت شد یه جعبه شیرینی گرفتیم رفتیم خونه مامانم جواب آز گذاشتیم روش شیرینی دست من بود شوهرم هم خونه مامانم بود فکر کرد آز خودمه ولی بدجوررر خورد تو ذوقش شبش رفتیم خونه دیدم همش انگار که حسودی کرده باشه میگه عیبی نداره مام نینی دار میشیم و .... بعد دیدم پنچره گفتم داری بابا میشی باورش نشد فکر کرد اذیتش میکنم بعد گریم گرفت گفتم داری بابا میشی اونوقت همدیگرو بغل کردیم و من هنوز گریه میکردم کلللللیییی ذوق کرد