2733
2739
منم وقتی یه روز از پری گذشته بود صبح پا شدم بیبی چک گذاشتم دیدم مثبت شد رفتم شوشو رو صدا کردم گفتم بیا بیبی چکو ببین. اولش نمی یومد فکر می کرد شوخی میکنم. به زور بردمش نگاه کرد خیلی خوشحال شد. الانم که الانه اصلا باورمون نمیشه. آخه ماه اول اقدام بود. راستی اون روز امتحان داشتم دانشجو هستم این ترم هم تموم کردم. خدا رو شکر. فردا قراره برم سونو مطمئن بشم که باردارم و چند هفتمه. از خدا میخوام هیچ مامانی رو منتظر نذاره. و نی نی هر مامانی رو بده.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من سر دخترم اصلا فکر نمیکردم به این زودی باردار بشم.یه روز عصری از مدرسه اومدم و به شوهرم گفتم چند روز عقب انداختم چه کار کنم.اونم گفت بریم از داروخانه یه بیبی چک بگیریم ببینیم چه خبر.خلاصه امدیم و بیبی چکو تا گذشتیم دوتا خطش پرنگ شد.تا چند ثانیه هاج واج نگاه شوهرم می‌کردم هم خوشحال بودم هم یه دفعه یه غمی اومد سراغم آخه از مامانم دور بودم.ولی‌ دیگه بعدش حالم بهتر شد البته باز از اینکه تو بغل شوهرم حسابی‌ گریه کردم.بعدش هم زنگ زدم ایران به مامانم گفتم البته روم نمی‌شد .

و اما سر پسری الهییی .بد از پنج سال جلوگیری اقدام کردم به بارداری همون ماه اول باردار شدم من بیبی چک میذاشتم مثبت میشد میرفتم پیش ماما بیبی چکشون منفی‌ میشد.به شوهرم می‌گفتم یعنی‌ چی‌ به خدا من باردارم حالتهای بارداری رو دارم.ولی‌ از یه طرف هم می‌ترسیدم اینا همش تلقین باشه.ولی‌ بیبی چکم همچنان مثبت میشد.اینقدر بیبی چک می‌خریدم که دیگه روم نمی‌شد برم داروخانه.ولی‌ دوباره وقت گرفتم پیش ماما و بهش گفتم من می‌خوام تست بارداری بدم وقتی‌ اومد گفت مبارککککککک.ایی خدا همون موقع اومدم بیرون و به شوهرم زنگ زدم و داد میزدم من باردارم و شوهرم هی‌ می‌خندید و بهم تبریک میگفت.ولی‌ اینقدر خوشحال بودم و داد میزدم ولی‌ خوشبختانه اینجا زبونم رو نمیفهمیدن چی‌ میگم فقط میدیدن ذوق زده شدم.

و اما سومی خدا به‌دور آرین 10 ماه بود دیدم ایی بابا یک هفته هنوز پری خانوم نیومد.شوهرم میگفت شاید هورمنت به هم ریخته گفتم نه تا بیبی چکو گذشتم چشمتون روز بدنبین دیدم2 تا خطش همچین پرنگ شد که داشت از تو چشمم میزد بیرون.به یه زن سوئدی پیشم بود گفتم این دو تا خط و خانوم گفت آره.زنگ زدم به شوهر گرامی‌ تا گفتم دیدم برق 1000 ولت گرفتش و گفت نه.من هم شنگول می‌خندیدم.ولی‌ بعدش تصمیم گرفتیم که سقط کنم .هفته5سقطش کردم و اصلا هم پشیمون نیستم خیلی‌ برام سخت بود.این از من ببخشید خیلی‌ حرف زدم.الان دختری7سالشه پسرم هم18ماهشه

2728
سال پیش همین موقع ها بود که اقدام میکردم و جواب نمیگرفتم تا اینکه من و شوشو آز دادیم و فهمیدیم شوشو مشکل داره و در حال درمان بود با کلی عز و جز من و حاضر نمیشد بره دکتر و آز بده و....خلاصه تیرماه بود و من بلیط داشتم برا دبی و درحال آماده شدن و خرید بودم که بعد 6 سال برم پیش دوستم که اونجا ساکنه , اصلا هم به فکر بارداری نبودم که یه روزی از سر کار برگشتم یه حسی بهم گفت بی بی چک بخرم ولی تنبلیم اومد چون هنوز از وقت پریم نگذشته بود و اصلا اقدامی نکرده بودم رفتم خونه و داشتم استراحت میکردم که دوباره یه نیرویی بهم نهیب میزد که برم داروخونه و بی بی چک بخرم با کلی بی حوصلگی رفتم سرکوچه و بی بی چکو خریدم اومدم خونه دیدم بله دوتا خط قرمز شد زنگ زدم به شوشو ببهش گفتم باورش نمیشد ولی خوشحال شده بود میگفت دیدی گفتم خوب شدم میگی هی برو دکتر بعدشم زنگ زدم به خواهر و مادرم گفتم و همگی کلی ذوق کردن تا اینکه بعد 20 روز وقتی برا سونوگرافی رفتم بیمارستان بهم گفتن چون دکترت سونوی واژینال نوشته باید بری تخلیه کنی خودتو .منم رفتم دستشویی لک دیدم اومدم به خانم دکتر گفتم اونم گفت مهم نیست بعضی ها لکه بینی دارن ولی وقتی سونوکرد گفت مشکوکه چون ساک حاملگی و پل جنینی تشکیل نشده و بعدم رفتم مطب دکترم و ایشون تشخیص دادن جنین مرده و باید سقط کنی و....بهتره دیگه تعریف نکنم بقیشم همش اشک و آه بود .علتشم این بود که هنوز شوشو خوب نشده بود و اسپرمش توانایی باروری تخمک رو نداشت.در هر صورت راضیم به رضای خدا.انشاا... خدا به همه اونایی که نی نی میخوان هرچی زودتر نی نی بده و دلشونو شاد کنه.
2740
من تازه دو روزه فهمیدم که یه فرشته مهمون دلمه ......یکروز بعد موعد پری تو خونه همین که شوشو رفت یه بیبی چک داشتم امتحان کردم در کمال ناباوری خط دوم فورا ظاهر شد شک داشتم که شاید اشتباه شده رفتم سه تا بیبی چک دیگه از مارکهای مختلف گرفتم ......دیروز صبح دوباره امتحان کردم مثل پریروز دو خط افتاد ...میخواستم خبرشو به شوشو موقعی بدم که بتونم عکس العملشو ببینم.......یه نامه از طرف نینی براش نوشتم به این مضموم که : سلام به بهترین همسر دنیا که قراره بشه بهترین بابای دنیا....بابایی خودتو آماده کن من تو راهم یواش یواش دارم میام ...مامان هنوز باورش نشده من تو دلشم .......علامتم میدم بازم باور نمیکنه .....از طرف نینی......... جلو خودمو گرفتم تا عصری که با هم یه جا کلاس داشتیم قبل از شروع کلاس نامه رو دادم بهش گفتم اینو یکی داده بدم بهت ........اولش یه بار خوند نامه رو بعدش دوباره خوند و خندید و ذوق زده پرسید جریان چیه منم گفتم بمون تو کف تا بعد کلاس .....وای نمیدونین چه ذوقی کرده بود ....همش میگفت بگو الان تو کلاس سوتی میدم ....منم بدجنسیم گل کرده بود ....بهش نگفتم چجوری فهمیدم تا بعد کلاس ....کلاس که تموم شد و رفتیم بیرون گفت خرجش هر چی که باشه میدم بگو زود مردم از دلهره ......منم بیبی چکها رو نشونش دادم ....همش میگفت یعنی جدی جدی مثبته؟و فقط خود به خود میخندید.......بعدش با هم رفتیم آزمایش دادم و امروزم قراره جوابشو بگیرم .....خدا فقط به خیر بگذرونه ......اولین چیزی که از خدا میخوام اینه که همه اونایی که منتظرن دامنشون سبز بشه و خدا یه بچه سالم و صالح بهشون بده .......
سلام به همگی منم اومدن سورپرایز کردن همسری رو براتون تعریف کنم همسری فعلا راضی به بچه دار شدنمون نبود همش میگفت شش ماه دیگه ولی چون دید من دلم میخواد این ماه فقط دوبار رفتیم تو اقدام تا تاریخشو داشته باشم میخواستم یه بار اقدام کنم که بنابر پیشنهاد یکی از دوستام شد دوبار خلاصه دو روز به پریودم بی بی چک زدم و دیدم منفی شد همسری همش بهم میگفت این ماه بارداری و از من انکار تا اینکه روز پری اومد و من بازم بی بی زدم بعد مدتی رعتم دیدم یه خط صورتی کمرنگ افتاده از اونجا که دوره هام 25 روزه است گفتم دو روز صبر میکنم بعد میرم آز همون روز رفتم پیش ماما وبرام فولیک اسید و ویتامین نوشت و قرصمو شروع کردم منم به همسری گفتم دردای پریم شروع شدم اونم گفت واقعا؟؟؟ منم گفتم بلللله دو روز بعد پریم طاقت نیاوردمو ساعت 11 صبح رفتم آز دادم و گفت عصری بیا جواب بگیر تا عصر خودمو مشغول کردمو به کارام رسیدم و بسمت آز حرکت کردم با استرسی که داشتم قلبم مثل طبل میزد و انگاری شمارش معکوس بود برگه مو دادم و منتظر جواب شدم خانومه ممو به اتاق وکتر آز هدایت کرد نشستپ و سلام کردم دکتر آز گفت خانم شما باردارین و عدد شما فعلا کمه بعضی وقتها امکان پایین اومدن هست ولی برای اطمینان بیشتر هفته بعد دوباره آز بده ولی شما باردارین مبارکه منم از ذوق رفتم پیش همسری نتونیتم چیزی بگم گفتم بهتره شب براش تدارک ببینم اونم منو رسوند خونه و دوباره رفت به کاراش برسه منم بعلت ذیغ وقت تند تند شروع به ساخت جعبه کارو کردم و توش دوتا بی بی چکمو که کمرنگ افتاد و جواب آز و یه نامه از طرف نی نی که نوشته بود من از طرف خدا اومدم و زود زود میام پیشتون و دوستتون دارم و مواظبم باشین و اینا و یه برگه دیگه که یک و بعلاوه یک مساوی سه نوشتم و منتظر شدم زنگ در بصدا در اومد منم تندی موبایل رو گرفتم و شروع به فیلم گرفتن کردم و در و باز کردم اومد تو تا منو با موبایل دید گفت باز چه خبر شده منم گفتم حتما باید خبری باشه گفتم میشه بری توی اتاق خواب اونم رفت و منم پشت سرش جعبه رو دید گفت این چیه اول یک بعلاوه یک رو دید گفت چی ولی تا چشمش به آز افتاد گفت آره؟ منم خندیدم گفت نه بابا جان من با لبخند توصیف نشدنی بعدم دیگه طاقت نیاورد و خواست بغلم کنه من دوربین رو خاموش کردم و کلی ذوق کرد یه لبخند های نابی میزد(چون من عاشق لبخند های همسری شدم میگم) ازش خواستم شام بریم دیزی سنگی بخوریم و رفتیم جاتون خالی خوردیم. ان شاالله سبز شدن دامن همتوت.
معبودا! به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم ناآرامم نکند.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   رستا۷۰۹  |  9 ساعت پیش
توسط   عطرخدا  |  9 ساعت پیش