آخرین پری من پنج اسفند ۹۳بود. شونزده اسفند خطا کردیم. من اصلا فکر نمیکردم چیزی بشه, چون هم سابقه کیست داشتم هم سریع بلند شدم خودمو شستم. البته اون موقع نفهمیدم خطا بوده چون فکر کردم وقت تخمکذاری گذشته ولی بعدش تو نرم افزارم نیگا کردم دیدم دقیقا روز تخمکگذاری بوده, با اینکه وقت بود قرص نخوردم. چون حتی احتمالشم نمیدادم. قصدمونم این بود که اردیبهشت اقدام کنیم. خلاصه خونه تکونی کردم هفت جور شیرینی پختم. کمردرد گرفته بودم فکر میکردم به خاطر کار زیاده. شب چهارشنبه سوری تهوع داشتم دوستم میگفت حامله ای, گفتم اگه هم باشم مگه تهوع به این زودی شروع میشه؟ گفت اگه بدویار باشی آره. حتی بقیه دوستامون شوهرمو اذیت میکردن میگفتن بابا شدی.... چشمای شوهرم برق میزد. فرداش رفتم ریشه موهامو دکلره کردم و رنگساژ کردم. اونجا هم نمیدونم حرف چطوری به حاملگی رسید گفتن بارداری؟ گفتم نه. پریم یک فروردین بود. به مامانم گفتم مشکوکم. حس پری ندارم. مامانم گفت اگه باردار باشی حس پریت بیشتر میشه ولی نمیاد. یه کم فکرش کم شد. یک فروردین که به گشت و عید دیدنی گذشت. حالا این وسط اخلاقمم هاپویی شده بود پاچه همسرجانو سر هر هیچی میگرفتم. آخر شبم باهاش قهر خوابیدم. صبح شد بازم پری نیومد. خلاصه شوهری اومد بغلم کرد باهاش آشتی کردم گفتم برو بیبی چک بخر. با نارضایتی رفت چون من خیلی بیخودی بیبی میذاشتم. بهش گفتم دو تا بخر که اگه الان منفی شد و پری باز نیومد فردا دوباره ناشتا بذارم. رفت یه ساعت بعد اومد. برا خودش رفته بود عطاری خرید کرده بود. منم جیشمو نگه داشته بودم که مثلا غلیظ شه داشتم میترکیدم. رفتم دستشویی تا امتحان کردم سه سوت دو خط شد البته رنگ خط دوم متوسطبود نه خیلی پررنگ نه خیلی کمرنگ. شوکه از دستشویی اومدم بیرون. با اینکه میدونستم ته قلبم که مثبت میشه بازم شوکه شدم. تکیه دادم به اپن. شوهرم پشتش به من بود داشت ظرف میشست. نمیتونستم از شوک چیزی بگم. همینجوری نیگاش میکردم. یهو برگشت خودش از قیافم فهمید. گفت بابا شدم؟با خنده اومد بغلم کرد. انگار ده ساله در انتظار بچه اس. همون روز رفتم بیمارستان خصوصی مامای کشیک برام بتا نوشت و مثبت شد. بتام ۱۲۸بود. اینجوری منم به جمع مامانا اضافه شدم. خدا رو شکر راستی من تا چند روز همچنان شوکه بودم. خخخ بعدش خوشحال شدم
خداوند به هر که بخواهد رزق بیحساب میبخشد.
(آل عمران 37)
برای سلامتی همه تو راهیها صلوات