سلام دوستان من چند ساله ازدواج کردم قبلش شاغل بودم زمان مجردی هم کار داشتم هم تفریح و دوستای خوب کلا بم خوش میگذشت با خانوادم زندگی میکردم اما از خودم خونه داشتم ماشینم همینطور منظورم اینه که برای ایندچیزا ازدواج نکردم. ازدواجمم با عشق و منطق بود هردو با هم حدارو شکر موفقم بودم توی ازدواج هم خانواده و فامیل من همسرمو دوست دارن هم فامیلای اون رابطشون با من خوبه خدارو شکر محتاج کسی هم نیستیم زندگیمون میگذره.اما حس میکنم یجایی رو اشتباه کردم.
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی انی
آهای غمی که مثله یه بختک رو سینه من شده ای آواره از گلوی من دستاتو بردار، دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار ، دستاتو بردار 💔 جای خالیت تو قلبم یه سوراخه عمیقه ،بابایی💔
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
گفتم که شاغل بودم شغلمو زمان عقد و عروسی شل گرفتم دیگه برام مهم نبود سرگرم بودم از نظر مالی هم نیازی نداشتم تصمیمم این بود که چند ماه اول ازدواج به گردش و تفریح و مهمونی باشه بعدشم میخواستم زود بچه دار بشم برای همین دیگه سرکار نرفتم خیلی هم گفتن برو تا مدتها هم از محل کارم بام تماس میکرفتن یا شاگردام اما من دوست داشتم به خانوادم برسم
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی انی
اما انگار خدا نمی خواست نی نی بیاد.بعد یکسال متوجه شدم باردارم اما متاسفانه خارج رحم بود و کلی مشکلات روحی بعدش دوباره بعد از چند وقت اقدام کردیم اما هیچ اتفاقی نمیافتاد ازمایش دادیم متوجه شدیم همسرم واریکوسل داره و عمل کرد و خوب سد خودمم همش تحت نظر بود مشکلی نداشتیم از نظر پزشکی
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی انی
تا اینکه گفتن برید مرکز ناباروری اونجام همون حرفارو زدن که هردو سالمیم اما خوب سنمون داشت بالا میرفت حرف اطرافیانم دیگه غیر قابل تحمل شده بود چند ماه دارو دادن اما بازم هبچی.تا اینکه خودم پیشنهاد ای وی اف کردم.مراحلشو انجام دادم از داروهای گرون و ویزیتای سنگین تا به تخمک کشی رسید روز عمل دکتر گفت امادگی انتقال نداری باید فریز بشن.دوباره دوماه صبر کردم سیکل بعدی شروع شد هر روز کلی قرص و امپول روزی که رفتم براز تعیین روز عمل دکتر گفت ضخامت دیواره رحمت کمه اگه انتقال ندی بهتره.نمیدونم چه حکمتیه که اینقدر عقب میفته
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی انی
حالا سه شنبه میرم از اول شروع کنم اما تصمیم دارم فقط همین یبار باشه.به این نتیجه رسیدم همه زندگی بچه نیست با اینکه مهمه اما من الان میتونستم تو شغلم خیلی پیشرفت کرده باشم اما از دستش دادم برای بچه ایی که معلوم نبود قسمتمه یا نه چند سال بلا تکلبفی و تنهایی اینا اشتباهاتم بود تصمیم گرفتم به پیزای دیگه رمدگی فکر کنم بچه رو از زندگیم کنار بزارم برای خودم زندگی کنم همه چی بچه نیست عقیده ام دارم هیچ چیزیو از حدا نمیسه بزور خواست من عمرمو دنبال یه خواسته بودم که مال من نبود هرماه اضطراب دلهره یاس و نا امیدی میتونستم کار و زندگیمو داشته باشم هم اگه توی تقدیرم رود میومد خودش
این نکته رمز اگر بدانی دانی هر چیز که در جستن آنی انی
عزیزم فامیلای ما ضخامت رحمش زیاد بود چند بار رفت نشد اخر سرم از رحم اجاره ای استفاده کرد تخمک و اسپرم از خودشون و رحم اجاره کردن الانم ی دختر ناز دارن بعضیا هم قسمتشون ایطوریه
منم دقیقا کارم ول کردم ولی درسم ادامه دادم یه مدت برا مشکلاتی که خانوادم داشتن به تعویق انداختم دوسال بعد ازدواجم ناخواسته باردار شدم که خودش سقط شد الانم ۷ ماه اقدام کردم خبری نیس