2733
2739
سلام من امروز برای بار دوم بعد از عمل زیفتی که داشتم میخوام اقدام به بارداری کنم دوستان خوبم من تمام این لحظات رو می خوام با شما قسمت کنم برای شما بنویسم برام دعا کنید خواهش میکنم از ته دلتون برام دعا منید
خدایا نگویمت دستم بگیر گویم گرفته ای رهایم نکن
امروز سه شنبه 2/9 من عازم تهرانم تا برم موسسه نوید کاش عکس رنگی ازم نخوان ازش متنفرم وقتی یاد امپولها میفتم دوست دارم بمیرم اما امیدوارم اینبار خدا تلاشمو بی پاسخ نزاره
راستی اگه خدا نمی خواد من بچه داشته باشم چرا باید اقدام کنم ؟
اما بازم میگم خدا درد داده درمونم دادهخ اگه سرما می خورم باید برم دکتر ...........
و هزاران باید و نباید و هزاران ارزو من میرم به تهران
از همه بدتر همسرم که در اشتیاق داشتن یه کوچولو میسوزه خدای بزرگ اونو به ارزوش برسون خیلی وقته این بزرگترین ارزوشه

خداحافظ برام دعا کنید
خدایا نگویمت دستم بگیر گویم گرفته ای رهایم نکن


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

راستی تنهام نزارین این یک ماه استراحتو اول خدا بعد شماها همدم من هستید چون خانواده ام اصلا خبر ندارن تنهایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خدایا نگویمت دستم بگیر گویم گرفته ای رهایم نکن
2728
2740
سلام نیلو جان من هم مثل تو این دوران رو گذروندم البته زیفت نکردم ولی کلی دکتر عمل و دوا و دکتر ولی الان شکر خدا الحمدالله یک پسر 13 ماهه دارم که شکر خدا سالم و خیلی خیلی دوست داشتنیه ولی هنوز اینقدر کابوس اونروزها رو دارم که هفته‌ای یکی دو بار خواب بد می‌بینم(در این رابطه).... گلم من سیدم و اگر آبرویی پیش خدا و پیغمبر و امامش داشته باشم، برات از ته دل دعا می‌کنم که خودشون عیدتو بدن... عزیزم توکلت به خدا باشه خودش ارحم الراحمینه.....انشاءالله کمکت می‌کنه.
سلام دوستان عزیزم عید همتون مبارک من بلاخره برگشتم و می تونم براتون بنویسم دلم واقعا براتون تنگ شده بود بااونکه ندیدمتون اما واقعا دوستتون دارم ممنون به خاطر نوشته هاتون نینا عزیز از دور صورتت و می بوسم و عید شما مبارک شما به من حتما دعا کن .
خدایا نگویمت دستم بگیر گویم گرفته ای رهایم نکن
با زحمت رفتیم نوید شب ساعت 9 رسیدیم اما دکتر رفته بود به بیمارستان زایمانی داشت بلاخره یک ربع به ده رفتیم پیش دکتر برام همو تا خانم هم حامله بودن وای من عاشق راه رفتن خانمای حامله هستم دکتر برام هم زیفت و هم ای وی اف نوشت و کلی دوباره دارو داد و برام عکس رنگی نوشت وووووووووووووووووووای که چه بود البته نه ترسش بیشتر از دردشه اما یک ساعت بعد کلی درد داشتم و الان دوباره برگشتم ومنتظم تا پری شم
خدایا نگویمت دستم بگیر گویم گرفته ای رهایم نکن
تازه دیروز دوتا دقلو هم اورده بود یکی دخترو یکی پسر ناز بودن با دکتر عکس انداختن خداااااااااااااااا به همهتون قسمت کنه خیلی ناز بودن
خدایا نگویمت دستم بگیر گویم گرفته ای رهایم نکن
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687