دیشب تو راه یه جای دیگه بودیم زنگ زدن عمت فوت شده بیا. چنان ما رو هول کرد مهلت نداد دو دقه وایمسیم تصمیم بگیریم. از اون ور مامانم زنگ زده بیایید فلان کارو کنید واسم نزدیک سه ساعتم راهمونو دور تر کرد تا برگشتیم شهر خودمون. ساعت 3 شب رسیدیم. میگفت تشییع صبح زوده. حالا تشییع 4 عصره. نه که میخواسته زود بیاییم ها. کلا نمیفهمه این چیزا رو بلد نیست تصمیمی بگیره. موقعیت شناس باشه