من خیلی وقته بهش مشکوکم ولی پیگیری نکردم
اما تازه مامانم از بابام خواست رمز گوشیش رو باز کنه و اون با وقاحت تمام اینکارو نکرد و بحثو با خنده عوض کرد، نشست خاطره ی چرت و پرت تعریف کرد تا یادش بره!!!!!
اینجا دیگه شک من رو ۱۰۰ برابر کرد
رفتم بهش گفتم خب اگه چیزی توگوشی نداره چرا نشونت نداد که ضایع بشی ببینی چیزی نیست؟! میگه تو میخوای بینمونو خراب کنی
یه بارم غیر مستقیم گفته بودم چیا ازبابام دیدم گفت تو حسودی بسوز بابات برام میمیره!!!
درحالی که دیشب هم جدا خوابیده بودن !!!! و این عجیب نیست
بابام هرازگاهی تا چندماه تو پذیرایی میخوابه به بهونه ی گرم بودن اتاق !!!و براش مهم نیست که مامانم پیشش نمیخوابه!!! اصلا رابطه باهم ندارن انگار....
بابام نگهبان یه پارک دور بسته و زنونه ست و اتفاقا زنا همیشه میگن اقای فلانی بهترین نگهبان این پارکه ،و اونم خیلی افتخار میکنه، مامانم هم میگه اره چون شوهرم چشم پاکه نجیبه !!!
بابام یکی دوسال پیش سیمکارتش رو داد به من
و من تو سیمکارتش یه مخاطب دیدم، نوشته بود Akram!!!!!
و توجه کنین مامانم تا دبستان خونده انگلیسی بلد نیست!!!!
به اون زنیکه اکرم تو روبیکا پیام دادم گفت شما رو نمیشناسم و بلاک کرد الان به سرم زده بایه خط جدید برم پیویش و بگم اقای فلانی هستم ( فامیل بابام رو بگم).....
البته به بابام نشون دادیم اولاش یکم دستوپاشو گم کرد بعد سعی کرد عادیش کنه
گفت اینو میگی؟ این یکی از زنای پارکه میخواد ازم سوال کنه پارک چه موقع بازه!
و موضوع همینجا تموم شد......