مادرم از مغازه ی شوهرم ی چی برداشته ۱۰میلیون قبل عید
گفت نصف عید میدم نصفشم اردیبهشت ک همسرم گفت دم عیده پول لازمشون میشه بگو باشه بعد عید همه رو ی جا بدن
بعد عید رفت گوشی گرفت طلا گرفت قرار بود اول اردیبهشت بزنن ک هنوز نزده الآنم زنگ زده هفته ی بعد بدیم فلان قرض و داریم بهنام قرضو داریم گفتم باشه
بعد گفتم والا مامان شوهرم قسط مبل ها ۱۵این ماهه بعد با حالت گرفته گفت باشه دیگه میگم شنبه بابات بزنه
بابا بخدا منم جلو شوهرم ابرو دارم هی گفتم امروز فردا اون هیچی نگفته ولی تاحالا چند بار حرفشو عوض کرده شوهر منم خیلی دقیق هست
خو تو اول این قرضتو میدادی بعد میرفتی طلا و گوشی میگرفتی
ولی تو دلم عذاب وجدان دارم ولی مجبورم تا شوهرم صداش درنیومده