حواسم هست ولش نمیکنم فوقش میبرم خونه مادربزرگم مادربزگم یکم بهم غر میزنه اما عیب نداره به خاطر پرنده تحمل میکنم اونا پرنده دارن نمیترسن اصلا زندایم باهاشون زندگی میکنه اونم اصلا نمیترسه میبرم پیش اونا خدا کنه خودش صبح خوب شه بره خیلی نگرانم براش عصبی شدم از خودم ناراحتم دانشجوم پول به اندازه کافی الان ندارم وگرنه میبردمش دکتر خدا کنه خوب شه ولی هیچ کاری براش نکردم