2733
2739
عنوان

هعی...

38 بازدید | 0 پست

امروز رفته بودم دادگاه به قاضی بگم حکم داده بودی سه ماه وقت داره بیاد امضا کنه ولی هیچ اقدامی نکرده من پشت در منتظر بودم نوبتم بشه برم داخل 


از اون یکی در دیدم شوهرم خارج شد شعبه بغلیش یعنی 


من چشام دور رو تار میبینه از دور با این چشای تارم دیدمش:) اونم سنگینی نگامو حس کرد و برگشت نگام کرد و رفت 

منم کارم تموم شد و رفتم اومد دنبالم که بابات هم اومده یا نه کارش دارم بعد بع بابام گفت فردا بریم محضر تموم کنیم ،:)

گناه کار اون بود عصبی بود و دست بزن داشت. ولی این جمله که بریم تموم کنیم دلمو خون کرد انگار میگه دخترتو نمیخام بده 

بابامم ناراحت بود دیدم که دلش میخواست بگه ببخشید و شانس دوباره بدید 

بمیرم واسه دل بابام خشکمون زده بود:)

ذکریا پیام بده دنبالتم🙃 روانشناس خوب تو تبریز معرف کنید .. کسی از شکستن دل سود نمیکنه 💔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687