من خودم بگم...چون اینجا ناشناسم میگم
دورم به کسی نگفتم چون باور نمیکنن هیچ انگ دیوانگی میزنن
بچه بودم خالم جن زده شده بود
یکی میگف خیالاته یکی میگفت مریص شده یکی میگف توهمه
خالم میگف اون شخص زن هست و اولین بار توحموم اومد سراغم که من قش کردم
منم از کنجکاوی رفتم حمومشون مسخره بازی دربیارم
(این چیزارو نمیدونستم و باور نداشتم چون خیلی بچه بودم اصلا سر در نمیوردم جن چی هست)
رفتم تو حموم گفتم سلام...هیشکی نبود اتاقم خالی بود
در کمال ناباوری صدای یه زن که با سرعت یواش و آروم گفت سلاااام رو شنیدم و با وحشت جیغ زدم اومدم بیرون
باورتون نمیشه چقدر اذیتم کرد از اون خونه جابجا شدیم خلاص شدم