سلام دوستان من دیروز عروسی یکی از دوستای دوران مدرسم بود خب بعد یکی از دوستای دیگمم که باهاش ارتباط دارم الان در شروف طلاق هست دعوت بود من دیدم طفلی ماشین نداره راهشم دوره به شوهرم گفتم بیا ما بیاریمش بعدم میبریمش شوهرمم قبول کرد خلاصه ما رفتیم از در خونشون برشداشتیم خوشکلم هست این دوستم بعد خیلی حرف میزنه انقدر تو ماشین حرف زد تمان زندگیش برای شوهر من تعریف کرد و کلا پر حرفه بعدم رسیدیم رفتیم عروسیم اومدیم بعد موقع برگشتنم هی از دوستاش تعریف میکرد که پولدارن براش چی خریدن چرت پرت میگفت واقعا سرم داشت میرفت با اینک دوست صمیمی هستیم بعد اینک ما رفتیم دوتا پسر دم کوچشون بودن شوهرم میگه کاش میبردیمش در خونشون انگار روش غیرت داشته باشه اینجوری یا با یه دوستم که شوهرش یکم چشم چرون گفتم حرف میزنه یجوری شوهرم ناراحت گفت با اون مگه مجازی صحبت میکنه گفتم نه چیزی نگفت اصلا یجوریم از دیروز نمیدونم فکرم درگیره
من برای نگه داشتن هیشکی تو زندگیم تلاش نمیکنم چون هر کسی بر میگرده به جایی که لیاقتشه.🖤
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
دیگه هیچوقت هیچکدوم از دوستات و وارد رابطه زن و شوهری تون نکن لطفااا اصلااا با این خیال که بگی ای بابا مرد اگه بد باشه این همه زن تو خیابونه اصلا با این فرضیه غلط واسه شوهرت لقمه آماده نپیچ
همین براهمین گفتم بگو دوست پسداره میخاد نامزد کنه شمارش هم شوهرت نداشته باشه و توی گوشیت نداشته باش یه خانواده ای خیلی باهم دوست بودند یعنی خواهرشوهر خواهرشوهرم با یه خانواده دیگه این مطلقه بود اون اقا سه تا بچه از۱۴ساله تا ۲سال داشت خانمش هم خانم خوبی بود و خوشحال بودمه با این خانواده درارتباطند ودوستند و ۴سال بعد شوهرم رفته بود بیمارستان دیده بود شوهرایون خانم با اون خواهرشوهربچه نوزاد بغل اومدن پایین و زنش شده بود و بچه دار و اون زنش طلاق گرفت
کاش دوباره لاغر بشم هیچ وقت چاق نشم وزن ۷۰ قد۱۵۸ 💖وزن هدف۵۷