دوتابچه دارم،این آقاتهرانیه وتو کوچمون داره خونه میسازه
یه بار از سگش ترسیدم،سگ رو زد ،مجبورم هرروز از جلوی ساختمون رد بشم تامنو میبینه یه جوری میشه کلا وامیسته بالبخند نگام میکنه دست از کارش میکشه،یامیره توماشین میشینه من از روبرو که میام گوشی دستشه حس کردم داره عکس میگیره،تا رد میشم پیاده میشه،حس میکنم نگاهش کثیفه ومیترسم