اصلا نمیتونه جلوی زبونش رو بگیره انگاری نیش ماره
منم ادمیم که اصلا صحبت نمیکنم یا اصلا جواب بزرگترمو نمیدم
من بچه اولم مشکل داشت مجبور شدم سقط کنم حالا دیشب اومده ببینید چی میگه
میگه یه خانواده ای بودن پدره بدکاره مادره فلان اونقدر از بدیشون گفت بعد گفت بچشون مشکل دار بوده گفت منگل بوده یعنی با همین لفظ
اونقدر جا خوردم دلم خیلی شکست من هنوز بخاطر سقطم گریه میکنم دل تنگ بچم میشم انگار وجدان نداره