دوستان من بابام فوت کرده مامانم سه سااله ازدواج کرده
البته من خودم راضی بودم که ازدواج کرد خیلی هم خوشحال بودم
خیلی مرد خوبی هست خیلی مهربونه
منم قراره نامزد کنم
چون با نامزدم دوست بودیم یکم از این بابت ناراحته
امشب راجب این قضیه صحبت میکردیم گفت اگر یه روزی شکست خوردی توی زندگیت جدا شدی نباید بیای اینجا زندگی کنی
چون من نمیتونم با کسی که بیوه شده یه جا زندگی کنم 😭😭
اینم بگم که خونه مال خودمونه یعنی
در اصل با پول دیه بابام ساخته شده
وای که قلبم داره آتیش میگیره 😭😭 وقتی اینطوری گفت من هیچی نگفتم فقط گفتم چرا دیگه بغض کرده بودم نتونستم حرف بزنم
مامانمم هیچی نگفت فقط گفت چرا مامانم که منو رو سرش نگه میدارم نمیدونم چرا اون لحظه زبونش قفل شد هیچی نگفت 😔 خیلی گریه کردم خیلی
هیچ کسی از آینده خود خبر نداره یعنی چی آخه اگر خدایی نکرده خدایی نکرده توی زندگیم به مشکل بر خوردم باید تو اون زندگی بمونم سختی بکشم بخاطر این که هیچ جایی برای زندگی کردن ندارم 😔 چی بهش بگم اصلا چی به مامانم بگم
بنظرتون به داییام بگم؟
اینم بگم که چون آدم دل تازکی هستم ممکنه یهویی از این حرف یادم بیاد جلو نامزدم گریم بگیره بنظرتون اگر به نامزدم بگم چه فکری با خودش میکنه