2737
2739
عنوان

خانومهایی که بچه ندارن چجوری میگذرونید😔😔😔😔

| مشاهده متن کامل بحث + 132805 بازدید | 1188 پست
دوتا دارم که پدرمو دراوردن یکیش مریض اختلال داره اون یکی بدتر دلم برا تنهایی تنگ میشه یه حیوون بگیر ...

امضات💚۵۰ صلوات

لطفا دعا کنید شرمنده پدرومادرم نشم و هرچه زودتر برم سرکار و بی‌پولی نکشم🤲🏻😔اونا چشم امیدشون به من هست.🙏🏻🤲🏻💚 من باید زود درسم تموم بشه تا کمک خرج خانوادم بشم.💚اسفند۱۴۰۳ دفاع کنم🤲🏻.ممنون میشم اگر برای موفقیت تحصیلیم دعا کنید💚🌹لطفا دعا کنید از خطا به دور باشم🤲🏻💚من روزهای سختی میگذرونم با دعاهاتون خوشحالم کنید لطفا🙏🏻😔
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731
چون خیلیا حاضرن میلیارد میلیارد خرج کنن برای دوا و درمون اما حاضر نیستن یه بچه رو از تنهایی در بیارن ...

مگه از بهزیستی اوردن به همین راحتیه؟ خیلیها بچه غریبه به دلشون نمیشینه.  وقتی از بهزیستی بچه بیاری میدونی چقد مسئولیت داره؟ من که خودم هیچ بچه ای مهرش به دلم نمیشینه. معلوم نییت پدر مادرش چکارن؟ اخلاقشون چیه؟ 

اصلا نمی فهمیم سالها از کجا میاد و میره 

                                                                                                                 *اگه میتونی تصور کنی پس میتونی انجامش بدی*💪

واقعا یه سری از خدا نمیترسن اینجوری به بچه های طفل معصوم پرورشگاهی انگ میزنن شاید یکیشون بین ما باشه مگه اون بچه خودش خواسته بیاد؟خودش انتخاب کرده در چه شرایطی نطفش بسته بشه؟خیلی از بچه هایی که حاصل ازدواجم هستن ممکنه مریض باشن مشکل داشته باشن ممکنه ناخلف از آب دربیان چه پدر مادرای به شدت مذهبی که بچه هایی دارن که کاملا برعکسن ینی گاهی حالم از تفکر مردم این مملکت بهم میخوره بخدا خیلیاتونو خدام قبول نداره😒چون ذهنتون خرابه هرچقدم سنگ دین به سینه بزنید باز بدجنسید

2740
قربونت گلم......منم پی سی او

خب منم داشتم،اولش با دارو خوب شدم باردار شدم سقط شد ولی برای اکثرا بچه میمونه

بعدش بیخیال بیخیال شدم،گفتم هفت هشت ماه اصلا اقدامم نمیکنم،جلوگیری کردم،میرفتم جاهایی که بهم انرژی مثبت وارد میشد،کتابای مورد علاقم،معجزه شکرگزاری راندا برن خیلی کمک میکنه سطح انرژی بره بالا حتما بگیرش

بعد یه روز پیاده روی یکساعت،یه روز باشگاه،برنامه باشگاهم گفتم طوری بنویس که روی هیچ اندامیم کار نشه فقط هوازی بنویس برای فعال شدن تخمدانم،رژیم گرفتم لاغر بودم ولی ده کیلو هم کم کردم،برای پاکسازی کبد هم چون طبعم سرده عرق خار مریم با عسل صبح ناشتا میخوردم،خاکشیرم میخوردم،با خاکشیر یبوست هم درمان میشه که مادرهمه بیماریهاست البته من مشکل یبوست نداشتم،ویتامین دی هم خیلی توی پی سی او تاثیر داره خیییییییییییلی زیاد ازمایش دادم فهمیدم خیلی پایینه درمانش کردم،نهایت چهارپنج ماه بعد خداروشکر با اولین اقدام باردار شدم 

بچه همه ی زندگی ک نیس،ی بخشی از زندگیه،این دوره زمونه و با اینشرایط بی ریخت مملکت کی حوصله بچه داری داره،منم ۴۲سالمه ندارم،چن سالیه ازدواج کردم،سرتو با کلاس هنری موسیقی گرم کن یا باشگاه سرکار برو.تازه من غربتم هستم

هر بار این درو محکم ببند برو
شايدم  کسی نخواد به بچه ای غیر خون و جون خودش دل ببنده من شخصا نمتونم دل ببندم به بچه ای که نم ...

چه جوری به وجود مگه اومده ؟ همین جوری که بقیه بچه ها به وجود میان خیلی سادست این موضوع 

دلتون نمیخواد باشه   ،حداقل دل رحم ندارید دیگه اعلام کنید با افتخار

اینم بچه👇👇👇مادر بدبختشو کشته چون میخواسته ببردش کمپ اعتیاد کوفتیشو ترک بده


اخه این بچه چیه که انقدر حسرتشو داری عزیزم بخدا راحتی بخون دنیا پرازاین حوادثه که ماها ازش بی خبریم بارها خوندم که یه فرزند چجوری مادر یا پدرشو به قتل رسونده اما یه مادر خیلی کم پیش میاد که با بچه اش اینکارو کنه هرچقدرم که بد باشه


عصر ۲۱ آذر ماه سال ۱۴۰۱ فریادهای گوش خراش پسر ۱۹ ساله‌ای به نام مانی در یکی از محله‌های تهرانپارس پیچید. همسایه‌ها که هراسان از خانه‌شان بیرون دویده بودند با پسر جوان روبه رو شدند که فریاد می‌کشید مادرش کشته شده  است.. همسایه‌هاا وقتی وارد خانه این مادر و پسر شدند باا جنازهه خونین مادر ۴۴ ساله به نام مهناز روبه رو شدند که با ضربه‌های چاقو کشته شده بود..


مانی به ماموران گفت: وقتی ۸ ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من و مادرم با هم در نیشابور زندگی می‌کردیم اما من از این موضوع ناراحت بودم و دوست داشتم برای زندگی به تهران برگردم. وقتی ۱۴ساله شدم بار دیگر پدر و مادرم با هم ازدواج کردند. آنها ۳سال دیگر زندگی مشترک داشتند اما باز هم از هم جدا شدند.

وی ادامه داد: در این مدت پدرم به شدت معتاد و کارتن خواب شده بود. پدرم پشت سر مادرم حرف‌های بدی می‌زد. حرف‌های او باعث شد  از مادرم متنفر شوم. من که ۱۷سال داشتم با پدرم زندگی می کردم و همیشه آواره کوچه و خیابان بودم. تا اینکه با دختر جوانی آشنا شدم که به مخدر گل اعتیاد داشت. من هم به دام اعتیاد افتادم.

وی در تشریح قتل مادرش گفت: بعد از چند سال مادرم هم برای زندگی به تهران آمد و من با او زندگی می کردم.او به اجبار مرا به کمپ ترک اعتیاد فرستاد و این موضوع باعث شد تنفرم از او بیشتر شود و تصمیم به قتل مادرم بگیرم. از دو ماه قبل نقشه قتل مادرم را کشیدم .از عطاری قرص برنج گرفتم تا بعد از کشتن مادرم قرص را بخورم وخودکشی کنم.

وی ادامه داد: آن روز مادرم را با ضربه‌های چاقو کشتم و قرص برنج را خوردم .ولی قرص برنج تقلبییی  بود و اثر نکرد



2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687