2737
2734
عنوان

خواهر شوهرم بگید چیکار کنم لطفا دوستان

| مشاهده متن کامل بحث + 932 بازدید | 45 پست
واقعیت اینه که سال نو میشه لباس نو میشه وسایل خونه نو میشه خیلی چیزا رو میشه نو کرد  ولی ...

وااااای 

چرا اخه؟

مگه  خونه اون بود اینجوری داد میزد

دوست قشنگم یه صلوات برای حال خوبم مهمونم کن،بعد بهم بگو که منم برات صلوات بفرستم❤️😍

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

همه چی  با شوهر دوستش ریخت رو هم اونا جدا شدن ، شیشه هم میکشه

یا خدا 

شیشه میکشه😑😑

چند سالشه؟

متاهله یا مجرد

دوست قشنگم یه صلوات برای حال خوبم مهمونم کن،بعد بهم بگو که منم برات صلوات بفرستم❤️😍
یا خدا  شیشه میکشه😑😑 چند سالشه؟ متاهله یا مجرد

مجرده ۳۲ سالشه ، هر بار باهاش رفتم بیرون بیخود و بی‌جهت جلو همه داد زد سرم ، معلوم نیست چه کوفتی میزنه تعادل نداره

2728
مجرده ۳۲ سالشه ، هر بار باهاش رفتم بیرون بیخود و بی‌جهت جلو همه داد زد سرم ، معلوم نیست چه کوفتی میز ...

اگه مطمئنی شیشه میکشه بنظرم دوری کن ازش

کاش بتونه ترک کنه

دوست قشنگم یه صلوات برای حال خوبم مهمونم کن،بعد بهم بگو که منم برات صلوات بفرستم❤️😍
وااااای  چرا اخه؟ مگه  خونه اون بود اینجوری داد میزد

من غلط بکنم برم خونه اون... 

خونه پدرشوهرم زندگی میکرد تازگی رفت خونه خودش... 

به هر حال ما که نمیریم خونشون هرچی هم ادامه بدن بیشتر آبروشون میره...


اینو همیشه با خودت تکرار کن که تو هیچ کی نیستی که به خودت اجازه بدی به بقیه راحت توهین کنی... در کمال ادب نظرتو بگو اگه نمیتونی مودب باشی پس منو ریپ نزن... من مثل تو حوصله دعوا ندارم... من مثل تو عادت ندارم یقه مردمو واسه طرز فکرشون بگیرم😊
بذار بگه ولش کن مهم نباشه برات نسبت به آدما بی تفاوت باشی حال خودت بهتر میشه من اول خیییییلی رفتا ...

چقدر خوب. من تازگیا رفتار هر کی از اقوام شوهرم آزارم میده فاصله گرفتم نمیرم دیدنی اش. یا دیدم باهاش حرف نمیزنم. از این بابت اعصابم راحت تره. ولی فکر زیا بهشون میکنم اعصابم به هم میریزه 

2740
مامانش که توجیح میکنه میگه نه اشتباه دیدی همون یبار بوده ولی خودم دیدم اتفاقا زیادم میکشه

واااای

مامانش چطور میگه اشتباه دیدی

به جای اینکه به بچش کمک کنه ترک کنه 

خواهرشوهرت کجا زندگی میکنه

دوست قشنگم یه صلوات برای حال خوبم مهمونم کن،بعد بهم بگو که منم برات صلوات بفرستم❤️😍
من غلط بکنم برم خونه اون...  خونه پدرشوهرم زندگی میکرد تازگی رفت خونه خودش...  به هر حال ...

چرا اینجوری رفتار میکنه؟

شوهرش چیزی نگفت بهش

دوست قشنگم یه صلوات برای حال خوبم مهمونم کن،بعد بهم بگو که منم برات صلوات بفرستم❤️😍
چقدر خوب. من تازگیا رفتار هر کی از اقوام شوهرم آزارم میده فاصله گرفتم نمیرم دیدنی اش. یا دیدم باهاش ...

منم اول اونجوری بودم 

تپش قلب میگرفتم و انرژی منفی

اصلا حالم خیلی بد میشد و سر درد میشدم

الان اصلا مهم نیست واسم،وقتی میبینم باهاشون صحبت نمیکنم خیلی و رفتارشون هم واسم مهم نیست

باورت نمیشه چقدر راحت شده فکر و خیالم 

دوست قشنگم یه صلوات برای حال خوبم مهمونم کن،بعد بهم بگو که منم برات صلوات بفرستم❤️😍
چرا اینجوری رفتار میکنه؟ شوهرش چیزی نگفت بهش


قطع رابطه بودیم تقریباً میشد گفت فقط چند ماه اول که عقد کردم یه سلام و علیک بود که اونم جواب سلاممو خیلی وقتا نمیداد... 

کم کم رفتاراش انقدر زشت شد که کلاً گذاشتمش کنار... 

ولی خب هیچ وقت به این شدت نبود هرجا من بودم اونم بود فقط بهش توجه نمیکردم 

ولی نمیدونم این اواخر بین شوهرم و اینا چی گذشت... یه حدس هایی میزنم ولی مطمئن نیستم و هرگز از شوهرم نپرسیدم... فقط بهش گفتم که میدونم این رفتارا از قطع رابطه چند سال پیشمون آب نمیخوره و چیز دیگه ایه ، شوهرم چیزی نگفت منم ادامه ندادم...

جاریم تو همون اتاقی که زندگی میکرد موند 

شوهرش اومد تو پذیرایی پتو کشید سرش خوابید

ما همه تو پذیرایی دراز کشیده بودیم و من خودمو به خواب زده بودم...

شوهرمم هرچی صدام میکرد جواب نمیدادم که ببینم تهش چی میشه🙄 ولی مقاومت فایده نداشت بالاخره مجبور شدم پاشم لباس بپوشم بریم😅

من که بدم نیومد... شوهرمم چهار سال دیگه منتم نمیکنه که خونه مامانش نمیرفتم اون موقع میگم خودت نمیبردی... 

البته که خودشم الان یه مدته خیلی خیلی کم میره... 

و باز هم خوش حالم هر دفعه رفت اونجا اخلاقش عوض شد معلوم بود پرش میکردن... شوهر من داد و بیداد نمیکنه ولی زیر لب غر میزنه... هر وقت اینجور میشه معلومه از یه جایی پر شده... ما اصولاً خیلی کم دعوامون میشه هر بار هم دعوامون شد پای خونوادش وسط بود یه آتیشی انداختن 

و بیشترین دعواها رو وقتی مینداختن که من باردار بودم چه شب ها و روزهایی که گریه کردم... چه حرص و جوش هایی که خوردم... تهشم بچم IUGR شد و چه شبا و روزایی که تو بیمارستان بستری بودم و چه شبا و روزایی که گریه کردم و چه روزایی که از این آزمایشگاه به اون سونوگرافی از این مطب به اون بیمارستان رفتم و در نهایت دکتر جوابمون کرد و هیچ امیدی نداشت و در نهایت خیلی زودتر از وقتی که دکتر قصد داشت بچه رو بگیره زایمان کردم... 

بچه انقدر ریز بود که افتاد تو کانال زایمان و با فشارخون بالا و پره اکلامپسی و بچه ای که IUGR بود مجبور شدم طبیعی زایمان کنم و ضربه نهایی رو وقتی خوردم که از زایشگاه اوردنم بیرون که ببرن بخش ، پدرشوهر و مادرشوهرمو دیدم😑 هیچ وقت به روی شوهرم نیوردم ولی اون بهم قول داده بود تا به دنیا اومدن بچمون نگه بهشون... ولی ظاهراً  گفت... دلم نمیخواست باهاشون رو به رو شم...

اینو همیشه با خودت تکرار کن که تو هیچ کی نیستی که به خودت اجازه بدی به بقیه راحت توهین کنی... در کمال ادب نظرتو بگو اگه نمیتونی مودب باشی پس منو ریپ نزن... من مثل تو حوصله دعوا ندارم... من مثل تو عادت ندارم یقه مردمو واسه طرز فکرشون بگیرم😊
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز