2733
2739

من شوهرم خیلی سرخودشو به کار گرم کرده صبح میره شب میاد کارشم آزاده من وبچه واقعا حوصلمون سر میره چقد پارک ببرمش دوست دارم مث همه زنو شوهرای دیگه سه تایی بازار بریم گردش تفریح همش میگه هزارتا کار دارم شما برین برا خودتون پیاده روی کنین بدتر از همه ترحم بقیه اس همش مارو میبینن دل میسوزونن که تو خونه افسرده شدن در حالیکه من خونه نمی مونم بچه رو میبرم بیرون اما باز تنهایی واقعا دلم میگیره 

یه چندباری دعوا کردم باهاش قهر کردم که برامون وقت نمیزاره اوردتمون شهر غریب خودشم همش نیس بزرگا واسطه شدن برگشتم و قول داد درست بشه اما باز همونه اصلا زندگیش شده کار اگه پول زیادی هم بهم میداد یه چیزی اصلا پولاش جمع نمیشه همیشه نداره پس من به چیش دل خوش کنم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2742

ماهم کارش زیاد 

باردار هم هستم 

کم بیرون میرم 


اشکال نداره عزیزم 

دنیا همیشه یک‌جور نمیمونه 

خدا روشکر بچه ت مامان فعالی داره لااقل جبران میشه براش 

به حرف دیگران کاری نداشته باش 

زندگی کن 


خیلی  از مردها سرشون شلوغه 

وااااا این کجاش ناراحتی داره خب میره سرکار اگرم نره میگین سر کار نمیره، تازه من از خدامه شوهرم صب بر ...

خانوادم اینجا نیستن خونه کسیو ندارم برم دوستی هم ندارم اینجا واقعا مردم از تنهایی 

از طرفی من وقتی شوهر کردم دوست دارم با شوهرم برم بیرون و بازار و گردش نه مث مجردی با مادر د وخواه  و دوست پس نقش شوهر این وسط چیه

2740
ماهم کارش زیاد  باردار هم هستم  کم بیرون میرم  اشکال نداره عزیزم  دنیا هم ...

حرف بقیه اذیتم میکنه مثلا زنگ میزنن چکار میکنی بچت چکار میکنه دلشون میسوزه برامون برین بیرون برا خودتون هوایی بخورین

خانواده شوهرمم که اصلا نگفتم تنها میرم بیرون حرف در میارن فک میکنن همش خونه ایم هی میگن بچه رو بیار اینجا 


عزیزم جمعه و تعطیلات چطور

همش همینه خونه بند نمیشه اصلا همه کارام تنهایی شده فک کن منو گزاشته مطب دندانپزشکی میره میگه کار دارم هنوزم خرید عیدم نکرده برامون اگرم مجبور بشه بیاد انفد سرت غر میزنه که کار داشتم الان باید فلان کارو میکردم و حتا یه بار نزدیک بود منو بزنه انگار مزاحمشم پس چرا زن میگیرن 

حرف بقیه اذیتم میکنه مثلا زنگ میزنن چکار میکنی بچت چکار میکنه دلشون میسوزه برامون برین بیرون برا خود ...


منم پدر شوهرم چون می‌دونه خونه ایم وقت و بی وقت میاد 

نمیگه وقت خوابه 

وقت استراحت 


صبح زود 

ظهر

آخر شب 


گاهی هم اگر بیرون باشم زنگ میزنه به شوهرم میگه درد باز نمیکنن چرا؟؟؟؟


منم کلافه م از بعضی چیزا اما دیگه اهمیت نمیدم 

منم پدر شوهرم چون می‌دونه خونه این وقت و بی وقت میاد  نمیگه وقت خوابه  وقت استراحت  ...

الان همه به این دید به منو بچم نگاه میکنن که همش کنج خونن چون تاحالا چندبار سر این قضیه قهر کردم رفتم خونه بابام هرچند هیچی عوض نشد هر وقت میبینمشون همش میگن ادم کنج خونه افسرده میشه جالب اینجاس خودشونم جایی نمیرن فقط اونا خانواده هاشون هستن باهمن همیشه جمعشون جمعه

الان همه به این دید به منو بچم نگاه میکنن که همش کنج خونن چون تاحالا چندبار سر این قضیه قهر کردم رفت ...

کسی آدم رو‌ درک نمیکنه 


من بخوام حرف هم بزنم میگن اینجور و اونجور 


جاریم هم شوهرش اصلا فرصت نداره ببرشون بیرون 

همش سرکار 

صبح تا یازده شب بیرونه 


در عوض خونه پدر شوهرم همهههه جا میبرن خودش و بچه ش رو 

رستوران 

کافی شاپ 

مهمونی 


حتی خودش با خواهراش می‌ره مسافرت بچه ش رو می‌ذاره خونه پدر شوهرم 

می‌ره خونه مادر یا خواهراش باز بچه رو نمیبره



2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687