خسته ام هرچی می خوام به خودم روحیه بدم نمیشه.هرروز تا ساعت4 سرکارم تا به خونه می رسم 5 شده و من می مونم و یه بچه شیون و شوهرم که درس داره و کار خونه و غذا درست کردن و...هزارتا کار دیگه.چند ماهه که دارم به خاطر شوهرم تنحمل می کنم تا درسشو بخونه اسفند امتحان داره.اما دیگه بریدم.از همه بدتر اینکه فکرشو داره مشغول مسائل مسخره و بی ارزشی می کنه که وافعا دستی دستی از درس و زندگی می ندازتش.خسته شدم الان رفتم ته راهرو اداره یه گوشه یه کم گریه کردم اومدم.مشکل اینه که ما یه خونه توی یه شهر دیگه خریدیم که خیر سرمون با پول اجاره اش قسطشو بدیم تا بعدا بالاخره سرمایه ای بشه.حالا اون مستاجر از خدا بی خبر اجاره رو نمیده.چون می دونه ما تهرانیم و سختمونه که پیگیر بشیم داره اذیت می کنه و حالا شوهر من خیلی ناراحت این موضوعه و دنبال کار دادخواست و اینهاست .اما به خدا ارزش تلف وقت رو نداره.چند ماهه که داره درس می خونه.بهش که میگم بی خیال شو میگه دست خودم نیست.چی کار کنم که فکرش راحت بشه؟؟من چقدر باید بار این زندگی رو به دوش بکشم؟کمکم کنید..
با هر راهی که بهتره خودت رو آروم کن و برگرد سر زندگی!!! من که گریه می کنم، احساس بدم رو می نویسم، به کسایی که بدتر از من زنگی می کنن فکر می کنم و به فکر داشته هام هستم ایشالا خدا مشکل همه رو حل کنه
واقعیتش اینه که من شوهرم شیفتیه درس هم م یخونه منم تا 5 سرکارم همه بار مسئولیت خونه رو دوش منه شوهرم بیماری داشت که خداروشکر داره رفع میشه خیلی سخته پسرم هم فوق العاده شیطونه خیلی شیطون دیگه بریدم ولی بدتر از همه اینها اینه که شوهرم اصلاً قدر دون نیست و همیشه واسه کوچکترین مسائل هم منو مقصر می دونه و دادو بیداد و اشک منو در میاره آخر هم تو حرفهاش میگه تو که کاری نکردی خیلی خسته ام خیلی
تا حالا واسه هیچکس نه از بیماری شوهرم گفتم و نه قدرنشناسیش و نه مشکلاتم همه فکر می کنن تنها مشکل من شیطونی بیش از حده پسرمه ولی دیگه بریدم نمی دونم چیکار کنم
منم مثل تو هستم ولی پس فردا شوهرم کنکور میده امیدوارم قبول بشه چون میگه اگهامتحانمو ب بدم از فرداش دوباره میخونم چند ساله بابت درس خوندنش زندگیو برام زهر مار کرده
برای اینکه خودتو دلداری بدی یه لیست از داشته هات بنویس و کنارشون بنویس که کی آرزوشون رو داشتی! میبینی که آرزوهای قدیمت محقق شدن پس چند صباح دیگه آرزوهای الانت هم محقق میشن! پس از زندگیت لذت ببر که تنها چیزی که برنمیگرده زمانه!
روی هر پله ای که باشی خدا یک پله بالا ترست نه به خاطر این که خداست به خاطر این که دست تورا بگیرد