سلام دوستان.شوهرم نامادری داره.چندوقت پیش یمهمونی داد بچه های خودشو دعوت کرد مارو نه.بعد تو جمع بلند راجع بهش حرف زدن.بچه های منم ناراحت شدن.من شب به همسرم گفتم کاش تو جمع نگن.کاش نمیگفتم.چون دل همسرم کلا ازاین تفاوتاگرفته به پدرش گف.اونم بچه بازی درآورد به همسرش گفت
کلا آدم فوق حساسیه.کسی حق نقد نداره.وقتی شنیده یپیام گذاشت کلی توهین بمن که زنت پرت کرده و اصلا اون باعث شده بچه ها طرف من نیان(یکی نیس بگه وقتی دوماه یبار دعوت میکنی بچه هاخودت هرهفته اونجان چه انتظاری داری)خلاصه بعدش گفته دیگه حق نداریدبیاید
باز مال شما نامادریه...مال ما مادر و پدر واقعی ان ایقد فرق میزارن که آدم حالش بد میشه
چهارماهه نرفتیم.من چون بزرگتره تازه هم سرطانش خوب شده چندبار شوهرمو مجبورکردم بزنگه بریم گفته ما نیستیم.
یعنی کلا حق انتقاد نداری.بگوشش برسه قهر چندماهس.
الان شنیدم سرطانش برگشته.خیلی ناراحتم قط ارتباط شده.خیلی.
بزار شوهرت تصمیم بگیره دلش خاست بره یا نره
چقد نی نی سایت فرق کرده.قبلا خیلیا می اومدن جواب میدادن.الان هر تاپیک دو سه نفر بزورمیان
منم شوهرم نامادری داره ؛ نامادریه دیگه کی مادری نداره ؛ شوهرمم فقط مادرمرحومش دوست داره
بگو خودش تنهایی بره بدون شما . اگه در بروش باز نکردند با باباش تماس بگیره .
ایشون همه کارس.وقتی طرد میکنه یعنی همسرمن خانواده رو از دست میده!باباشم سراغش نمیاد.اینه که عذابه
شوهرت تصمیم بگیره
وای منم از دست این زن پدرشوهرم یه روز خوش نداریم همه رو به جون هم انداخته ارامش و راحتی و محبت و صمیمیتی ک قبلا بود رو از خونمون برده بین همه سردی انداخته فکر کن تو یه ساختمونم هستیم این بیشتر داغونم کرده اگ دور بودیم واسه مهم نبود شوهرمم وابسته شدید به باباش داره هر چی میگم از اینجا بلند شیم بریم بخدا لونه مرغ شرف داره به اینجا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
