کویین جان یچیزی بگم.
دیروز تخت تک نفره و دوتا فرش کهنه پردها مبلمانم و پایه س نفرش شکسته بود دوتامبل تک و میزش رو دادم رفت
فک میکردم خیلی حالمون بهتربشه ازون لحظه ک واشت از در سمسارمیبرداز قضاسمساره مث اینکه اشنا بوده خلاصه بز خر کردو رفت
ولی من خیلی حالم بدشددلم میخواست گریه کنم طاقتم نمیگرفت حس خفقان داشتم عصبی بودم
من انرژی هارو میگیرم حتی اگ کسیو نبینم مثلا همکارشوهرم فقط صداش یا راجع بهش حرفی بزنن یاعکسشو ببینم میتونم تشخیص بدم چ آدمیه
این اقاهه از وقتی اومد من اروم قرار نداشتم برااولین باربوداومدخونم انگار ی حسی داشتم پسر بدیم نبود بنده خدا معذب میشدازینکه مجبوره بخره از فامیل هرچند بنفع خودش قیمت دادماهم سکوت کردیم برام مهم بود لوازمم برن هم حال من بدشد هم همسرم دیشبم هر وو دپرس خوابیدیم تازه من خواب دیدم یکی از افراد خانوادم ک آدم ناسازگاریه و فتنه خانواده رو پاچیده ازهم چاقوهای میوه خوری من رو تو کشوش قایم کرده ولی توی خواب اون چاقوهامال بابام بودن ن من انگار اون آدم ک همیش ب پدرم ضربه مالی میزنه میخواست قایم کنه ک بابام ضربه بخوره بیدارشدم یادم افتاداون چاقوهای توی خواب مال من بودبابام چاقواون مدلی نداره
بنظرتو انرژی اون اقابوده منفی اینقد حالمونو بد کرد یا لوازم کهنم ک دادم رفت البت مبلام نو بودن فقط پایش شکسته بود از قبمتی ک داد یکم ناراحت بودم ولی گفتم نمونه بره خیلی ناچیز بردشون
چکارکنم