2737
2734
عنوان

بهترین دکتر متخصص زنان زایمان در تهران

| مشاهده متن کامل بحث + 52501 بازدید | 201 پست

بچه ها خواهر من مشکل فیبروم رحم داشت و یه جا رفته بود اصلا متوجه نشده بود که مشکل خواهرم چی هست بعد علائمش بیشتر شد و درد و خونریزی بیشتری داشت تا اینکه با معرفی یکی از دوستای اون یکی خواهرم بردیمش کلینیک زنان هرا و گفتند که فیبروم داره و باید فیبروم دربیاریم و چون دوست خواهرم معرفی کرده بود و بهشون اعتماد کردیم و عمل کرد خداروشکر فقط فیبرومش را در آوردن و هیچ آسیبی دیگه ای به رحم و تخمدان هاش وارد نشد . به نظر من شما هم اگر این مشکل را دارید پیش کسی برید که کارش درست باشه و فقط توده را دربیاره و آسیبی به بافت دیگه بدنتون وارد نشه.

این شماره ام ازشون دارم که میتونید مشاوره بگیرید ازشون 66933906

خاک بر سر تقی پورانوری دستش سنگین منو خواهرمو سزارین کرد،پولکی همش میگفت بیا بیمارستان خصوصی بعد این ...


وای خواهر من پیش دکتر فاطمه لطفی تو ستارخان سزارین کرد باورمون نمی شد اینقدر دستشون سبک باشه خیلی زود خواهر بلند شد تازه جای بخیه ها هم اصلا نمونده عالین عالی خودمم هم تشویق شدم کار زیبایی پیششون انجام دادم که خیلی راضی بودم اینم شماره مطبشون ۰۹۰۲۸۹۴۰۹۵۶- ۰۲۱۴۴۲۴۳۳۲۲

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

سلام دوستان

خدا از این خانم نگذره که همه مادرارو گول میزنه

من سه سال پیش زهرا طبی ممتاز زایمان کردم بیمارستان انصاری که واقعا باید درشو گل گرفت...

هفته های ۳۴به بعد وقتی تصمیم جدی شد برای زایمان طبیعی توی اینستا گرام این خانم زهرا طبی ممتاز رو پیدا کردم

میدیدم میشینه قران میخونه برای زائو بهش ارامش میده فکر کردم واقعیه فیلما ..منم چون ترس از زایمان طبیعی رو داشتم انتخابش کردم و دگ پیش دکتر زنانم نرفتم...جلسات ورزششو هم پول دادم شرکت کردم چهارتا حرکت ورزشی بیخود بهم یاد داد گفت انجام بده تا روز زایمانت...جلسات اخر گفت اگر میخوای زایمانت راحت باشه ماماهمراه بگیر بعدم خودشو پیشنهاد داد گفت خودم ماماهمراهتم میشم میام پیشت قبل زایمان کمکت میکنم ورزش میکنیم باهم تا زایمان فیزیولوژیک کنی... منم خیلی خوشحال شدم گفتم چی بهتر از اینکه خودش ماما همراهمم باشه و کارامو انجام بده ولی اشتباه میکردم چون اون شب جای دیگه زایمان داشت و اینجوری من نه ماما داشتم نه ماماهمراه... بهم گفت چند روز قبل زایمان زعفرون غلیظ بخور تا بچه راحتتر بدنیا بیاد... منم دو روز خوردم و رفتم پیشش چکاپ هفته اخر...معاینه کرد به اشتباه بهم گفت هنوز یه هفته جا داری تا بچه بدنیا بیاد...منم با خیال راحت رفتم خونه ۱۲ نصف شب دردام شروع شد..بهش پیام دادم گفتم دردام شروع شده ... گفت هنوز اولشه عجله نکن بچه تا ظهر فردا ام بدنیا نمیاد منم فکر کردم راس میگه...ساعت ۲نصف شب دردام غیر قابل تحمل شد و رفتم بیمارستان بستری بشم...سرپرستار بهش تلفن زد گفت که من رفتم اونجا و درد دارم

گفت فعلا بستریش نکنید من کار دارم نمیتونم امشب بیام اونجا بفرستیدش خونه...اونا هم منو بستری نکردن وگفتن برو صب بیا ومنم چون هیچ تصوری از زایمان طبیعی نداشتم فکر کردم راست میگه برگشتم خونه...بعد از کلی گریه و درد کشیدن تو خونه ساعت ۶صبح رفتم بیمارستان بستری شدم زنگ زدن بهش گفتن بیا گفت من تاصبح دو تا زایمان دیگه جاهای دیگه داشتم خستم برم خونه قهوه ای چیزی بخورم بیام...ساعت ۷ صبح بچه خودش داشت بیرون میومد که درو باز کرد اومد داخل...معاینم کرد و اولین حرفی که بهم زد و خیلی دلمو اتیش زد گفت بدو برو رو تخت زایمان تا درش بیارم بچه داره میاد منم نمیتونستم قدم از قدم بردارم بچه اومده بود داخل لگنم گفت دیر بری بچه بمیره با خودته من مسئولیت قبول نمیکنم...با ذلت و هزار بدبختی روی تخت خوابیدم و زایمان کردم و ۱۰ تا بخییه خوردم..بعد زایمان با خنده و شوخی دو تا عکس گرفت از منو بچه و با پررویی تمام به شوهرم تبریک گفت و گفت من یه جا همایش هست باید شرکت کنم یک ساعت دگ شروع میشه باید برم... یک ربع هم نموند بالا سرم بعد زایمان ببینه بچه رو مرده دراورده یا زنده رفت...منو یک ساعت تو اتاق زایمان بیمارستان انصاری ول کردن رفتن بعد یک ساعت یه خدمه اومد گفت پاشو بریم اتاقت...بلند شدم برم یه عالمه خون ازم ریخت بیرون کف اتاق... چشمام سیاهی رفت و افتادم .. ماما و سرپرستار بخش اومدن بالا سرم با خودشون میگفتن برو دکتر پیدا کن بیار بالا سرش بدو دیر داره میشه... تازه اونجا بود که فهمیدم من با ماما زایمانمو انجام دادم و الان هیچ دکتر زنانی مسئولیت مرگ و زندگی منو به عهده نمیگیره...هیچ وقت پیش ماما زایمان نکنید چون اونا ققط بیرون کشیدن بچرو بلدن و اگر اتفاقای براتون بیفته هیچ کاری نمیکنن...دکترا میومدن بالا سرم میگفتن فلان امپولو بزنید بهش سریع بعد میگفتن من قبول نمیکنم مسئولیتشو و میرفتن...مثل اینکه داشتم میرفتم کما که خونریزیم بند اومده واز مرگ حتمی نجات پیدا کردم...فرداش زنگ زدم بهش گفت اره تو همایش بودم از بیمارستان زنگ زدن بهم گفتن این اتفاق برات افتاده مهم اینه که الان خودتو بچه زنده اید ...بعدم گفت حلالم کن فکر نمیکردم اینجوری بشی و ازین حرفای چرت و پرت...من حلالش نمیکنم و اون دنیا جلوشو میگیرم... خدا هم ازش نگذره...با خودم عهد کردم تجربه تلخمو به همه مامانا بگم تا مثل من گرفتار فیلما و گول زدنای اینستاگرامش نشن

2728
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687