سلام
وایسید کانل بگم
ما از قبل عید رفتیم مسافرت و 7 فروردین برگشتیم.فرداش هم با اینکه خونه مامانم نزدیکه ماست رفتیم خونه مادر شوهرم عید دیدنی و یه شب هم موندیم و روز بعد که میخواستیم برگردیم ساعت 8 9 شب بود گفتن بریم خونه خواهر شوهرم عید دیدنی وگرنه ناراحت میشه و حساسه و بهش برمی خوره .که چرا تا این موقع عید نرفتیم خونشون.با اینکه شوهر من بچه بزرگ خونوادست و ما رسم داریم اول بیان خونه بزرگتر و با اینکه پسرم شدیدا خوابش می اومد مجبورمون کردن بریم .بماند که پسرم یه چرت زد و اون شب که ما برگشتیم خونه بیدار شد و تا 4 صب همه مارو زابراه کرد.من هر چی منتطر شدم اونا نیومدن خونمون عید دیدنی.خیلی بهم برخورد البته من 2 روز عد از مهمونی خونه خواهر شوهرم مهمون داشتم و فقط اون روز نمیشد کسی بیاد خونمون.
منم به خواهرشوهر کوچیکم که خونمون مونده بود(ما با خودمون اورده بودیمش)گفتم چرا نیمودن من ناراحتم گفت مامانم پاش درد میکنه 3 طبقه سختشه منم گفتم خواهرتم پاش درد میکنه؟
خلاصهحالا امشب زنگ زدن میخوایم بیایم.منم به شوهرم گفتم عید دیگه تموم شده .من همه وسایل پذیرایی عیدو جمع کردم و گفتم غذا هم برو از بیرون بگیر .حالا قبلا چن نوع غذا و دس میداشتم.