منم مثل خودتم شش ساله هیچ تفریحی برای خودم نداشتم پسرمم که دنیااومد ودوتاشدن برای خودشون بهتر وسخت ترشد برامن. البته مهم نیست وخداروشکر میکنم. مثل شمارفت وامدمم کمه . چون پدرومادرم فوت شدن . وندارمشون متاسفانه. برادرهام که سال تاماه خبری ازشون نمیشه. خونه خواهرمم بخوام برم طبقه پایینش سیرمون میکنه ازرفتن میگه صدا میاد البته میگرن داره طرف خواهرمم گفته بیا طبقه هامون روجابجا کنیم کلا بهونه گیره... خواهرشوهرامنم دورن. خونه جاریمم دوسه ماه یکبارمیریم ومیان. خونه پدرشوهرمم که اصلا اخلاق نداره سالی دوسه بار اما یوقتا بامادرشوهرم هماهنگ میکنم میریم پارکی مسجدی... بچه ها باهم بازی میکنن. کلاس میبرمشون و... دخترمم امسال کلاس اولیه پسرمم دوسال دیگه میره پیش دبستانی... منم چشم میزنم این دوسال بگذره یه نصف روز یه کلاسی چیزی برم...