2752
2734
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 1967168 بازدید | 86615 پست

سلام   برنامم برا امروز   امشب مهمون دارم شام

گوشتا رو چرخ کنم  ✅

همبرگر درست کنم ✅

همسرم گوشتا رو بسته کنه و همبرگر رو قالب بزنه  بزاره فریزر ✅

سالاد میکزیکی درست کنم‌✅

ما  یه ماست سنتی داریم  اونو درست کنم   با( کدو حلوایی ) و سیر ✅

خمیر درست کنم ✅

مواد پیتزا رو درست کنم  ✅

جوجه کباب   مرغشو بشورم✅  و مواد بزنم ✅

مرغ شک✅م پر رو دادم خواهرم درست کنه وسایلشو دادم همسرم برد خونشون  ✅

برنج خیس بدم ✅

سرویس اب کشی کنم ✅

حموم مرتب کنم ✅

خونه رو سطحی برقی بکشم ✅

همسرم طی کشی کنه‌✅

آشپزخونه منفجره مرتب کنم ✅

ظرفای گوشت و سالاد و صبحونه رو بشورم ✅

گاز تمیز کنم ✅

صفحه تاپس سیف کشی کنم ✅

برنج بپزم ✅

با پسرم درس کار کنم ✅

اتاق پسرم مرتب کنم ✅

چایی و اینا رو ردیف کنم ✅

جانبی  نمازام خوندم

داروها خورده شد

ماست و ظرفا و اینا رو اماده کردم

میوه و ژله  اینام به مهمون دادم و جمع کردم

مهمونی به نحو احسنت پیش رفت  و من خسته  شب خوش 💎💗

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
چه غذای خوبی معلومه ماشاالله دستپخت خیلی خوبی دارین. 🥰 من تابه رژیمی ندارم تو تابه معمولی هم میشه؟& ...

ممنونم رها جان 

نظر لطف شماست مهربون ♥️

بله تو تابه عادی نچسب هم میشه قشنگم 😘

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731

سلام دوستان خوبم ♥️

من دیشب ساعت 12،رسیدم تهران 

آنقدر این چند روزه پر از چالش و بحث و جدل بود که این سه روز برام ده روز گذشت. 

شده یکی بهتون ده بار ز بزنه اصرار و اصرار دعوتتون کنه، شما هم واقعا برنامه دیگه ای داشته باشید ولی بخاطر اصرار و سماجت بیش‌از حدش برنامه رو تغییر بدید و دعوت رو قبول کنید و برید و بعد بهتون بی محلی بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

!!!!!!!!!!! 

تو این عمر 40 ساله اولین بار باهاش مواجه شدم. 

ما برنامه مون این بود بریم شهر پدر و مادرم. بعد دوست همسرم بارها حداقل ده بار ز زد بیایید ویلامون. 

من به همسرم گفتم من عروسی برادر دوستم دعوتم و نمیام 

(یه کدورتی از قبل با خانم این دوست همسرم داشتم که نمیخواستم برم) 

همسرم هم هر بار دوستش ز زد گفت نمی‌آییم. 

تا اینکه دوست همسرم به من زنگ زد کلی اصرار و اینا که نه حتما باید بیایید. 

این آدم صمیمی ترین دوست همسرمه، همسرم هم میدونستم دوست داره بره چون یکی دیگه از دوستاش هم اونجا دعوت  بودن  ولی بخاطر من میگه نه. 

دیگه خلاف میل باطنیم گفتم باشه بریم اینجا. 

7 شب رسیدیم ویلا. مه شدیدی بود. وارد ویلا که شدم با همه خوش و بش کردیم. خانم این آقا نبودن، همسرش گفت پیش بچه ست. 

بعد از ده دقیقه اومد من از جام بلند شدم رفتم جلو دست دادم دیدم خیلی خشک برخورد کرد 🙄🙄🙄

همسرم هم که دیده بود این خانم چه طور برخورد کرد از جاش بلند نشد و یه سلام و تعارف سرد کرد. 

دوستامون جا خورده بودن اصلا. ولی همسر این خانم انگار اتفاقی نیفتاده🙄🙄

من چون شب بود و بچه هام خسته بودن وقتی همسرم پیشنهاد داد همین الان  برگردیم گفتم نه صبح. چند بار دیگه هم بی احترامی اینچنینی داشت ولی من به رو خودم نیاوردم و شروع کردم به صحبت با دوستامون. اونا هم مشخص بود از رفتار خانم جا خوردن همه حواسشون به من بود که جو سنگین برای من راحت‌تر بشه. هیچ رفتار هیجانی نکردم ولی جوری برخورد کردم که این خانم نیست اصلا تو خونه. همسرش هم هی توجیه می‌کرد بچه از صبح خیلی اذیت کرده خانمم خسته ست و.... 


هر کار کردم نتونستم به خودم بقبولونم بیام سر سفره، دخترم شام نخورده خوابید و من به بهانه دخترم رفتم بالا و دیگه نیومدم پایین. اون یکی دوستمون و خانمش اومدن بالا و شروع کردن از خانمه بد گفتن ولی من فقط گفتم من از خانمش ناراحت نیستم از این آقا ناراحتم که چرا یه هفته ست داره ز میزنه التماس میکنه بیایید. 

صبح زود از خواب پاشدیم، خانمه خواب بود بقیه بیدار ازشون خداحافظی کردیم و اومدیم به سمت شهر مامان بابام. من واقعا عصبی بودم، اونجا تو خودم ریخته بودم ولی واقعا عصبی بودم، همسرم هم خیلی داغون بود. 

منتها باز داشت دوستش رو توجیه می‌کرد که آره خب چکار کنه زنش بده، تقصیر این نیست و فلان. خودش قطعا شرمنده ست و زنگ میزنه کلی عذرخواهی میکنه و اینا و با این کلی بهش برخورده بود نگران این بود که بین دوستش و خانمش مشکلی پیش نیاد که ما صبح زود رفتیم 🙄🙄🙄🙄🙄🙄

ولی من به همسرم گفتم این حتی یه تذکر به خانمش نداد که درست رفتار کن. مطمءن باش مقصر اصلی دوست توءه 

یه بحث هم با همسرم داشتم. خلاصه با اعصاب ناراحت رسیدم شهرمون. دیگه تا رسیدم سعی کردم بهم خوش بگذره. ولی واقعا جا خوردم و هصمش برام سخت بود. 

البته که این دوست همسرم سه روزه به همسرم ز نزده عذرخواهی کنه و برای بار nام به حرف من رسید. 

آنقدر روحم خسته ست که امروز مرخصی گرفتم و نرفتم و حتی بچه ها رو منی که انقدر رو درس بچه ها حساسم نفرستادم مدرسه. 

دیشب وسایلا رو یه مقدارش رو همسرم آورد بالا. چون صبح زود باید میرفت سرکار بهش گفتم ماشین رو خالی نکن سریع بخواب خودم صبح ماشین رو خالی میکنم. 

کلی کار دارم 

وسایل رو بیارم بالا 

وسایل رو سرجا‌ش بذارم 

کلی لباس نشسته داریم 

بچه ها و خودم بریم حموم 

ماشین بزنم 

خونه رو مرتب کنم 

شام درست کنم 


سلام دوستان خوبم ♥️ من دیشب ساعت 12،رسیدم تهران  آنقدر این چند روزه پر از چالش و بحث و جدل بو ...

میدونید بیشتر چرا ناراحتم 

از این که من به همسرم گفتم مقصر دوست تو هست و باز با تمام توان داشت از دوستش دفاع می‌کرد من هم با دلیل در صدد اثبات این که نه مقصر اونه.دوستش این همه خانمش بی احترامی کرد میتونست خانمش رو بکشه یه گوشه ای بگه درست رفتار کن.حالا همسرم داشت بخاطر این دوست پخمه سیب زمینی‌ش با من بحث می‌کرد. 

واقعا زور داشت بخاطر همسرت از علایقت بگذری ولی همسرم باز مدافع دوستش باشه. منم دیگه اینجا نتونستم چالش زبان رو کنترل کنم 🤣🤣🤣🤣 و با همسرم بحث کردیم. ایشون خدا خدا می‌کرد دوستش با خانمش سر ما بحث نکنه که خداروشکر بعد سه روز حتی دوست همسرم که روزی 2 بار بهش زنگ میزده و از خانمه ناله میکرده، بهش زنگ نزده و الان همسرم واقعا عصبیه میگه تو گفتی من قبول نکردم 😒😒😒😒

هر چه قدر از رفتار خودم تو ویلا راضیم که اون خانم رو ندید گرفتم و حداقل اونجا به خاطر بقیه دوستا جو رو متشنجتر نکردم و به بگو و بخندم با دوستامون ادامه دادم و تو اون مه بچه ها رو اسیر جاده نکردم (از منی که سریع جوش میارم بعید بود)

از رفتار خودم تو ماشین عصبی م.بالاخره که همسرم می‌فهمید من چرا خون خودم رو کثیف کردم؟؟؟؟ 

دیشب آخر وقت اون یکی دوستمون ز زد و گویا این خانم به اونا هم بی احترامی کرده، منتظر بودن امروز صبح زود از ترافیکی کم بشه و برگردند. 


کلی هم از خانومی و نجابت من گفتند 😊😊😊 و همسرم بیش‌از پیش شرمنده که چرا مدافع دوست بی معرفتش بوده. 

ولی با خودم فکر میکنم یک بار دیگه همچین موضوعی یا موضوع مشابهی پیش بیاد بازم همسرم قراره گارد بگیره؟؟  به قول خودش ما یه تیم هستیم، ما بیشتر از اینکه زن و شوهر باشیم دوست و رفیقیم. چرا پای عمل که میرسه باز اینجور رفتار میکنه؟؟؟؟!!!؟؟؟ 

کاش که یه کم دست از تعصبش برداره 

بعضی وقتها حتی آدم نباید به ناحق رو پدر و مادرش تعصب داشته باشه چه برسه رفیق 

حی اون رفیق رفیق 15 ساله باشه 

سلام دوستان خوبم ♥️ من دیشب ساعت 12،رسیدم تهران  آنقدر این چند روزه پر از چالش و بحث و جدل بو ...

میفهمم عزیزم. نکته ی مثبت اینه که همسرتون کاملا متوجه شدند و از شما حمایت کردند، با این اوصاف دیگه بهتون حق میدند که بخواین از این خونواده فاصله بگیرید. 

فکر کنم همه مون تجربه های اینجوری داریم. چقدر خوبه که تونستید احساساتتون رو کنترل کنید و برخورد هیجانی نداشتید. فقط استراحت کنید و دیگه بهش فکر نکنید. 💚

میدونید بیشتر چرا ناراحتم  از این که من به همسرم گفتم مقصر دوست تو هست و باز با تمام توان داشت ...

چقدر این خانمه رفتارش سمیه. 😬 

تحمل کردن اینجور ادمها واقعا سخته. بهترین راه حل همون فاصله گرفتنه. 

میفهمم عزیزم. نکته ی مثبت اینه که همسرتون کاملا متوجه شدند و از شما حمایت کردند، با این اوصاف دیگه ب ...

دوست گلم که تازه افتخار آشنایی باهاتون دارم فکر کن جمع دوستاتون نه جمع خانوادگی،جمع همکارهای خودتون،جمعی که برای کسب یک مهارت در اون شرکت کردید حتی همین جمع اینجا بپذیریم همیشه فردی خواهد بود که به هر نحوی باعث رنج اش ما بشه نمیشه همه جمع ها ترک کرد اینکه اونجا بگو بخند داشتید عالی بوده ولی می موندید شما اونجا دعوت شدید وتا پایان دورهمی تون باید می موندید مطمین باشید بقیه به ستوه می اومدن جمع ترک می کردند وبالطبع شما هم می اومدید هیچ وقت اولین نفری نباشید که جمعی ترک می کنید بذارید قبل از شما یکی دو خانواده یا فرد از جمع خارج شن

مگر اینکه از قبل خبر داده باشید که مثلا ما فقط پنج شنبه می مونیم یا مثلا بعدازنهار باید بریم همان طکر که خودتون گفتید دوست خانوادگی دیگه تون منتظر سبک شدن ترافیک بودن تا برگردن.

شادی صدام کنید
دوست گلم که تازه افتخار آشنایی باهاتون دارم فکر کن جمع دوستاتون نه جمع خانوادگی،جمع همکارهای خودتون، ...

راه حل دیگه تون این بوده که اصلااااااا نمی رفتید نهایت این دعوایی که تو ماشین کردید تو خونه با همسرتون می کردید تعطیلات خونه می موندید ولی نمی رفتید ویلا که اسباب رنج اش شما با اون خانم فراهم شه


نکته بعدی اینکه یه بازیگر خانم جاافتاده که فامیلی شون یادم نیست در یه برنامه گفتند مردا هیچی نمی فهمند واقعا همین درک نمی کنند واینکه بحث با اقایون واقعا بی نتیجه است.

دعوا وجر وبحث بذارید واسه مسائل مهمتر مثلا خونه خریدن ،مسایل حیاتی بچه ها این قبیل مسائل


روی مسائل روتین زندگی اصلانمیشه روی کمک اقایون حساب کرد بدتر مشکل میشه دوتا.یه چیزی میگن ادم بیشتر از اون حرف می رنجن تا خود مسئله ای که ناراحت مون کرده.

شادی صدام کنید
میفهمم عزیزم. نکته ی مثبت اینه که همسرتون کاملا متوجه شدند و از شما حمایت کردند، با این اوصاف دیگه ب ...

سلام رها جان 

چه قدر دوست داشتم نظرتون رو بدونم 

چون چالش کنترل زبان رو شما پیشنهاد دادید 😊

همسرم حامی هست همیشه ولی در مورد یه سری افراد نزدیکش همیشه گارد میگیره در وهله اول. 

الان چند سالی هست که اگر موضوعی از سمت خانواده ‌ ش پیش بیاد من اصلا به روش نمیارم وقتی میبینه خودش میاد میگه مثلا این رفتار خواهرم بد بود ولی تو بزرگی کردی. 

اینم بگم اوایل اصلا ااااا و ابداااااااا اینطور نبود من موضوعی پیش میومد میگفتم خواهرت اینو گفت برادرت این رو گفت، اونم مثلا میگفت نه تو حساسی، فلانی منظوری نداشت و یا مثلا درگیر فلان مشکله اعصابش خورده و خلاصه توجیه می‌کرد. 

منم دیدم اعصاب خوردی داره دیگه واقعا نگفتم. الان کلا این موضوع خانواده و فامیل کاملا حل شده ست و اگر انتقادی هم باشه به خانواده همسر  از سمت همسرمه 😊

در مورد رفت و آمد با این خانم هم من به آدمها چند بار فرصت میدم(بسته به نزدیکی و دوری تعداد این فرصت ها متغیره) . این هم آخرین فرصت ایشون بود و دورش یه خط قرمز کشیدم و گذاشتمشون کنار 🤗


مرسی از نظرت ♥️🌹


دوست گلم که تازه افتخار آشنایی باهاتون دارم فکر کن جمع دوستاتون نه جمع خانوادگی،جمع همکارهای خودتون، ...

سلام شادی جان 

دوست خوبم ♥️

اول تشکر کنم بابت وقتی که برام گذاشتی 

مهربون به دو دلیل من موقعیت رو ترک کردم. 

اول اینکه ایشون میزبان بودن. اگر قطعا این رفتار از طرف یکی از مهمون ها بود من ندید میگرفتم. 

ولی برای من زور داشت که کل برنامه ها رو با اصرار ده باره ایشون بهم زده باشم و بهم توهین و بی احترامی  بشه.من سرخود و سرزده نرفته بودم، حتی با یه تعارف ساده هم نرفته بودم. با اصرار رفته بودم پس واقعا برام زور داشت. 

من در خودم نمی دیدم که سه روز بی احترام بشم و سکوت کنم. 

دلیل دوم 

بچه های اینجا میدونن به من مرخصی خیلی سخت میدن، حتی بعضی وقتها من تعطیلات رسمی هم سرکارم. 

این خانوم ارزش این رو نداشت که من سه روز تعطیلاتم رو که خیلی وقت بود چشم انتظارش بود خراب کنم. 

قطعا اعصابم از الان خرابتر بود. 


راه حل دیگه تون این بوده که اصلااااااا نمی رفتید نهایت این دعوایی که تو ماشین کردید تو خونه با همسرت ...

شادی جانم بحث من با همسرم بعد از اومدن از ویلا و در راه شهرمون بود نه قبل از ویلا. 

ما تو راه ویلا کاملا شاد و شنگول بودیم 😁😁😁

با احترام در مورد این حرفتون که آقایون نمی فهمن هم کاملا مخالفم. 

آقایون هم مثل ما انسانن و پر از نقاط قوت و ضعف. 

یکی از نقاط ضعف همسرم اینه که خیلی سخت باورش در مورد نزدیکانش  تغییر میکنه. اگر یکی از نظر ایشون خوب باشه هر کاری هم که اون آدم بکنه یه توجیهی براش داره مگر که یه جایی یه ضربه اساسی بخوره و متوجه بشه. 

من قبلا هم آلارم داده بودم به همسرم در مورد این دوستش و ایشون قبول نمی‌کردند تا اینکه خودش بالاخره متوجه شد. (من خودم آدم بد بینی نیستم و میگم به آدم ها چندین بار فرصت میدم تا خود واقعی طرف رو بشناسم، اینجوری نیست که سریع به یکی انگ بزنم که اله و بله ولی وقتی زنگ خطرهایی رو احساس کردم کاملا محتاط میشم) 

بازم ممنونم دوستم ♥️😘🌹



2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687