ما فقط دو تا جاری هستیم.من عروس اول ولی از پسر کوچیک تر هستم و خودم از جاریم کوچکترم.مادرشوهر و پدر شوهرم خیلی و به وضوح فرق میذارن.مثلا خونشون دعوت باشیم سر سفره به اون تعارف میکنن بخور اینو بخور اون رو بخور ولی واسه من اصلا اینجوری نیستن.منم هم جلو بقیه کوچیک میشم.یا کلا طرز احوالپرسیشون با اون خیلی فرق داره.شما باشین چیکار میکنین؟رابطه رو کم میکنید؟
وزن فعلی ۶۵/۳۰۰ وزن هدف ۵۵ تاریخ شروع رژیم ۹۷/۷/۲۸
مثلا ميرم اونجا از اول در عين احترام صميمي نميشم روشون باز باشه شما ميگم ولي مامان ميگم همش از گل پسرشون تعريف ميكنم خواهر شوهرام چيزي بگن جواب نميدم منتظر ميشم شوهرم جواب بده به هاطر ولي اونيكي خيلي صميمي ميشن زودتر از شوهرشون ميرم من به بار تنها نرفتم خونشون با سوهر ميرم لر ميگردم يه پرده نگه داشتم به هاطر همين هميشه زيادي احترام ميكنن به من چون هم پيشه شوهرم ميبينن هم اينكه من كاملا احترام ميكنم و صميمي نميشم روشون باز بشه
[QUOTE=73392034]دقیقا بامنم خیلی بدتر از اینا رفتار شده منم قطعه رابطه کردم[/QUOTE بین شما و جاریتو ...
آره خیلی اون بزرگتر از منه مثلا من مادرشوهرم میخواد ازش تشکر کنه دستشو به نشونه تعظیم میذاره رو سینش وقتایی هم سرسفره بودیم به من میگفت فلان چیزو بذار جلوی فرشته یا چایی میخواست براش بریزه با اینکه دو تا دختر تو خونه داشت استکان میداد دستم برو اینو بشور واسه فرشته چایی بریزم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
من خالم مادرشوهرمه ۵تا جاری هستیم ، منو یکی از جاریام که باهاشون مثلا فایمیلیم اصلا محل نمیذاره سال ...
من که نخورده نبستم ولی آدم جلو لقیه کوچیک میشه.منم نمیرم.اون رو زود زود دعوت میکنن شام بیا شام بیا.یا حتی یه بار زنگ زدم بعدازظهر برم خونشون یه ساعتی گفت ما شاید بخوایم بریم جایی.بعد از نیم ساعت زنگ زد منم شستم خبر دار شد که جاریم لابد اونجاس زنگ زده که بگه نرفتیم منم جواب ندادم.اونم رنگ زد چون دخترم اونجا بود وبهم میگفت کی خونشون بوده.به گوشبمم زنگ زد جواب ندادم.بعد دیدم بله حدسم درست بوده
وزن فعلی ۶۵/۳۰۰ وزن هدف ۵۵ تاریخ شروع رژیم ۹۷/۷/۲۸
بدترین رفتارشان این بود که من پدر نداشتم سره عقد مامانم بهم طلا نداد یه سری که خونه مادرشوهرم بودم جاریمم نشسته بود پیشش مادر شوهرم داشت زیر چشمی هنگام میکرد آستینه بیا یه کاریم و زد بالا با یه لحنی گفت ببینم فرشته تک پوشی که مامانت سره عقد بهت داده رو هنوزم داره خیلی با رفتاراش دلمو شکسته