2733
2734
سلام یعد از اون همه مشکلاتی که داشتبم حالا بهش اضافه شده!

اگه در جریان باشید من تو عقدم...20 سالمه..اسفند عروسیمه..(یعد از اینکه مادرش مخالف بود و بالاخره تونست راضیش کنه که اسفند عروسی کنیم)شوهرم خونه نداره!ولی مادرش به آژارتمان داره که 1 ساله قراره آماده شه ولی نشده..ثراره اردیبهشت آماده شه(اگه بشه)..
وضع مالی شوهرم خوبه..تا حالا هیچی کم نداشتم..و برنامه یه جشن خوبی رو ریختیم..خونه هم اجاره گرفتیم..مادر شوهرم هم اگه ژستای منو خونده باشین با من مشکل داره..زیرآبمو میزنه و حتی نیم ساعت هم نمیتونم تحمل کنم!!حتب نمبتونم وقتی میرم خونشون میمونم یا شوهرم حرف یزنم چون ژشت در وایساده و داره گوش میده!و درو باز میکنه و میاد داخل دخالت میکنه...خیلی چیزا هست ولی نمیشه اینجا توضبح بدم..حالا

شوهرم که شغلش آزاده با یه بحران روبرو شده..خبلی ضرر کرده و اگه عروسیم نیود میتونست جبران کنه ولی نمیشه عروسی رو کنسل کرد.اونطوری بازم ضرر میکنیم...حالا شوهرم میگه بابد خونه رو ژی یده چون ژول جلوشو لازم داره و نمبتونه خونه اجاره کنه و میگه باید بریم با خونوادش زندگی کنیم!!من همه این مدت منتظر بودم عروسی کنیم تا بریم خونه خودمون و راحت شم از دستشون تا دیگه نتونن دخالت کنن و زیرآب منو بزنن..من حتی نمیتونم چیزی بخورم و بژوشم..آخه از حسودی به شوهرم میگن داره خرج زیادی میکنه.من وقتی شوهرم گفت باید زندگی کنی اصلا زیر بار نرفتم.خیلی سعی کرد مخمو بزنه..منو میبوسید و ازم خواهش میکرد ولب من اصلا قبول نکردن..حتی بهم گفت بابام که خبلی خوبه..خواهرم هم که کاری به کارت نداره..مامانم!!!!!هم خونه نیس و صبحا میره سره کار...ولی من بهش گفتم من به کسی کار ندارم من نمیخوام زندگیم اینجوری شروع شه که حریم نداشته باشم..هیچیم دست خودم نیاشه!!!گفت در اتاقمو میبندم که از دری که یه حیاط میخوره رفت آمدو کنی و 1000 راه حل داد ولی قبول نکردم حتی یکی هم زد تو گوشم وقتی حرصش گرفت!!!4 ساعت حرف زد با زبون و خوش و ناخوش و محبت ..قبول نکردمما همه وسایل خونه رو داریم برقی و ظرف!فقظ مبلمان و سرویس اتاق خواب و فرش نداریم که اونم قرار بود از تهران بخرم...(البته مامانش قبول نداشت که ابنا رو بخریم(جهیزیه رسم نداریم همه وسایلو داماد میخره)من میدونم که مادرش از خداشه که ژسرش ژیشش یاشه چون خیلی سلطه جو و میخواد کنترل کنه همه چیزو و فک میکنه خیلی حالیشه..حالا بهم بگید چیکار کنم من به شوهرم گفتم عروسی رو کنسل کنه که گفت نمیشه و زشته!!گفتم یعد از عروسی من مثل الان میرم خونه مامانم ابنا و به موقع میام اینجا گفت زشته...(خانواده من قشم زندگی میکنن و شوهرم بندرعباس و من برای دانشگام تقربیا هفته ای یکی دو بار میرم خونشون)حتب نمبتونیم با هم یه س ک س درست حسابی داشته باشم اونجا!!!یه علمه لباس خوابو لباس تو خونهای قشنگ گرفته بودم که براش بژوشم!!دوس داشتم واسش غذا درس کنم..صدای تلوزیون و بلند کنم..موزیک گوش کنم و...تازه مادر شوهرم شاغله و من یاید صبح زود بیدار شم و ناهار بژزم واسه یه خونواده ـشوهرم فقظ یه خواهر داره که از من 2 سال بزرگتره و همیشه مامانش میگه درس داره و دست یه سیاه و یفید نمیزنه)من نمیتونم..من این کارا رو واسه مامانم هم نکردم(تازه همین 1 روز که میرم خونشون انتظار داره من غذا بژزم..یهم یگید چیکیار کنم!!!!!دارم دیوونه میشم
اصلا زیر بار نرو......... به نظر من یک لحظه زندگی با خانواده شوهر اشتباه است اخرش همه کاسه کوزه ها سر تو می شکنه و تو بده می شی من تجربه 1 سال زندگی دارم طبقه بالای مادرشوهرم اینا و پوستم کنده شد ........ اصلا بیخوده اینطور زندگی خونه بابات بهتره هر وقت تونست اونوقت برو خونه خودت باز زبون خوش شوهرتو راضی کن که کارتون به دعوا هم نکشه دعا کن سرعقل بیاد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
اگه من بودم حاضر میشدم عروسی نگیرم ولی با خونواده شوشو زندگی نکنم.دوری و دوستی.چون دیگه محاله شوهرت از اونجا پاشه.نمیگم خانواده شوشو بد هستن. نه.ولی اینجوری خوب نیست
همیشه کسانی هستند که در نهایت دلتنگی نمیتوانیم آنها را در آغوش بگیریم بدترین اتفاق شاید همین باشد
به هیچ وجه زیر بار نرو. به نظر من تا عروسی هم نگرفتین یک نگاه دوباره ای به تصمیمت- مبنی بر ازدواج با مردی از الان می خوابونه تو گوشت- بکن. اگر به هم زدن عروسی الان زشته، خدای ناکرده طلاق بعد از مدتی تبعات بیشتری داره.
2740
به نظر منم اصلا قبول نکن . عروسیو بنداز عقب هیچ زشتیم نداره عروسی عقب بیفته . به نظر من این زشت تر که همه بگن داماد نداشت یه خونه اجاره کنه تازه عروسشو برده تو یه اتاق!!!!! من جای تو بودم عجله نمی کردم و عروسیو کنسل می کردم. هرچقدرم مادرشوشو خوب باشه باز نمیشه تو یه خونه زندگی کرد . به نظر من شرایط بعد از ازدواج با قبل خیلی فرق داره حتی اگه می خواستین خونه مامان خودتم زندگی کنی مطمئن باش با مشکل برخورد می کردی. به شوهرت بگو تو حاضری بیای با مامان من زندگی کنی؟
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687