چقدر ادم باید وقیح باشه(خیانت)

یکی از اقواممون حدود 12 سال پیش ازدواج کرد خودش جوون برازنده ای بود ولی خانومش واقعا از نظر ظاهری اصلا بهش نمیومد البته 6 ماه دوست بودن و پسره با وجود مخالفت خونوادش گفت من دوسش دارم و ازدواج کردن اون موقع اقا دوماد هیچی نداشت خودش بود و لباسای تنش خلاصه زندگیشونو شروع کردن تو شرایط خیلی بد تو یه زیرزمین کوچیک دختره هم بخاطر سادگیه بیش از حد و مهربونیش یواش یواش تو دل خونواده و فامیل شوهر جاباز کرد بعد چند سال یه دری به تخته خورد و مرده با یه اقایی دوست شد چند تا سفر کاری رفت خارج از کشور  و یه پولی دستش اومد و یه کار وکاسبی درست حسابی راه انداخت (که الان نمیگم چه کاری شاید اشنا باشه تو سایت)و وضعش خوب شد ماشین شاسی بلند و سرمایه و پولو پله و اقا رفت بینیشو عمل کرد و ظاهرش بهتر از قبل شد وخانوم ساده و احمقش همچنان گیر کرده بود تو دوران نداری هرچی مرده بیشتر به قیافشو ظاهرش میرسید خانومه بدتر میشد

خلاصه گذشت و از سه سال پیش زمزمه هاش دراومد که فلانی یه خانومرو صیغه کرده ولی یکی میگفت راسته یکی میگفت دروغه یروز شوهرم گفت من با یه خانومه دیدمش منم گفتم حتما دوست دخترشه به ماچه ولش کن ضمنا این خانوم و آقا یه دختر خوشگل 10 ساله هم دارن بالاخره این گذشت تا اینکه آقا سه ماهه پیش از زن جدیدش رونمایی کرد و بدون اجازه زن اولش و با رشوه دادن به محضر عقدش کرد و خبر مثل توپ تو فامیل  صدا کرد

خونواده آقا پسرم که با اینکه خیلی مدیون خوبیای عروسشون بودن (یکارایی براشون میکرد که اینجا مجال گفتنش نیست)ولی انگار دیگه عروسشونو در حد اقا پسر پولدارشون نمیدیدن کلی خوشحال شدن مخصوصا مادرش که عروس جدیدو دعوت کردن و جلو پاش گوسفند قربونی کردن و....

خانوم خانوما وکیل تشریف دارن و دوتا پسر از ازدواج قبلیشون دارن و ظاهر معقولی داره ولی فکر کنم از آقاهه بزرگتره ظاهرش که اینجوری میگه

خلاصه همه منتظر بودیم زنه بره خونه باباشو یه عکس العملی نشون بده و یه حسابی بده دست شوهرش مخصوصا که زنشو غیرقانونی عقد کرده بود ولی در کمال تعجب دیدیم ما بیشتر ازون حرص میخوریم انگار شوهر بنده مزدوج شده نه ایشون بعدم هرجا نشست گفت میخواستم بندازم بدم شوهرم به دستو پام افتاده گفته نرو بخاطر دخترمون من چیزی برات کم  نمیزارم و ال و بل ....

حالا آخر داستان امروز صبح رفته بودم خیابون برا خرید یکی از فامیلاامونو دیدم گفت راستی شنیدی فلانی زن اولشو بیرون کرده و زنگ زده به پدرزنش که بیا دخترتو ببر تا تکلیفشو معلوم کنم دیگه نمیخوام باهاش زندگی کنم(ضمنا خانومه به پدرومادرش که شهرستانن نگفته بود که شوهرم زن گرفته)بابای بیچارشم اومده دخترشو برده بدون اینکه حتی طلاهاشو بهش بده همه چیشو ازش گگرفته

ازصبح که شنیدم هنگم اعصابم بهم ریخته کلی گریه کردم برا زنه با اینکه شوهرش فامیلمونه ولی انصاف بهم اجازه نمیده بیرحم باشم میگم چرا بعضیا اینقدر احمق و ساده ان راسته که میگن زنی  که خرج نداره ارج نداره بچه ها واقعا دلم براش میسوزه بدبخت باید چکار کنه اگه از روز اول خودش میزاشتو میرفت اینقدر ضایع نمیشد الهی😢😢😢😢😢😢

چرا بعضی مردا تا بیپولن زنشون خوب و محترمه ولی چار قرون پول دستشون میاد تازه یادشون میاد خانومشون چه عیبوایرادایی داره؟