2733
2734
عنوان

خاطره زایمان من

1774 بازدید | 48 پست

دقیقا سه هفته پیش بیست شهریور من سزارین شدم. دیگه یکماه آخر مطمئن بودم سزارینی هستم چون بچه نچرخیده بود و سرش بالا بود درست زیر قفسه سینه م، اما دکتر معتقد بود ممکنه تا روزهای آخر بچرخه، برای همین از هفته سی و هفت هفته ای دوبار چکاپ و ان اس تی داشتم. روزهای شیرین، پردرد و پرهیجانی بود که از خدا میخوام قسمت همه منتظرها بشه. از روز هجدهم که عید غدیر هم بود من وارد هفته سی و نه شدم و نوبت چکاپ داشتم اما دکتر نیومد بیمارستان، روز بعدش باز رفتم بیمارستان چون واقعا از فشار سر بچه به قلبم نفس تنگی داشتم و زودتر میخواستم تکلیفم روشن بشه اما باز هم دکتر نیومد. مادرم روز نوزدهم اومد تا کنارم باشه، روز بیستم صبح ساعت شش و نیم با همسرم رفتم بیمارستان و یک‌راست رفتم اتاق زایمان که دیدم دکتر اونحاست و داره میره، منو که دید برگشت و گفت بخوابم تا معاینه بشم، بعدهم گفت همین امروز باید سزارین بشی. 

خدایا امیدی جز تو ندارم، بارها دستم را گرفتی و از ناامیدی بیرونم کشیدی، هربار صدات زدم پاسخ گرفتم، این امتحان سخت تو را هم با صبر پشت سر میذارم، میدونم که بهترین را برای من میخوای

تا کارهامو بکنم و تشکیل پرونده بدم و تو بخش بستری بشم ساعت شده بود ده. برای فریز خون جفت ثبت نام کرده بودم زنگ زدم که موقع عملم باشن و تا دو و نیم که وقت عمل بود منتظر بودم. آخرین لحظه های بارداری را سعی کردم به باد بسپارم با دخترم کلی حرف زدم و. خیلی خوب و شیرین بود

خدایا امیدی جز تو ندارم، بارها دستم را گرفتی و از ناامیدی بیرونم کشیدی، هربار صدات زدم پاسخ گرفتم، این امتحان سخت تو را هم با صبر پشت سر میذارم، میدونم که بهترین را برای من میخوای

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



ساعت دو و نیم اومدن برام سوند وصل کردن و فرستادنم اتاق عمل. دکترم را دیدم که اومد بالا سرم و به دکتر بیهوشی گفت جنین بریچ کامله حواست باشه و دمتر بیهوشی گفت دخترم به هیچی فکر نکن. نگاهم به سقف بود که یه لحظه گلوم تلخ شد و تمام. وقتی به هوش اومدم تو آسانسور بودم که داشتن منو میبردن بخش. یه لحظه مادرمو و همسرمو دیدم. 

خدایا امیدی جز تو ندارم، بارها دستم را گرفتی و از ناامیدی بیرونم کشیدی، هربار صدات زدم پاسخ گرفتم، این امتحان سخت تو را هم با صبر پشت سر میذارم، میدونم که بهترین را برای من میخوای

2731

یه درد وحشتناک داشتم. شکمم انگار خنجر توش بود. از حال میرفتم. از رو برانکارد منو گذاشتن رو تخت و لباسهام را عوض کردن. حس کردم زیرم پر از خونه. دردم خیلی بود. مامانم را صدا زدم. اومد بالا سرم بهش گفتم دوسش دارم حس میمردم میمیرم و قبل مردنم باید همه بدونن دوستشون داشتم. بعد پرسیدم بچه م سالمه؟ دوباره بی حال شدم

خدایا امیدی جز تو ندارم، بارها دستم را گرفتی و از ناامیدی بیرونم کشیدی، هربار صدات زدم پاسخ گرفتم، این امتحان سخت تو را هم با صبر پشت سر میذارم، میدونم که بهترین را برای من میخوای

خیلی بعیده بچرخه نمیخوام نا امیدت کنم اما من کاری نبود که نکنم نچرخید که نچرخید

ی ماما هست گفت اگه خودش نچرخید من واست میچرخونمش نمیدونم اووووف نمیخوام سز بشم

فقط ارامش ندارم...😭 
2740

شوهرم از اون لحظات فیلم گرفته بیشتر از صدبار به مادرم و برادرم و همسرم گفتم دوستشون دارم😂

خدایا امیدی جز تو ندارم، بارها دستم را گرفتی و از ناامیدی بیرونم کشیدی، هربار صدات زدم پاسخ گرفتم، این امتحان سخت تو را هم با صبر پشت سر میذارم، میدونم که بهترین را برای من میخوای

ببخشيد، بايد بيهوشي كامل ميشديد يا اختياري بود خودتون اينطور خواستيد؟؟ آخه شنيدم بيهوشي كامل براي نوزاد خطر داره و دكتر خيلي بايد سريع بچه رو از رحم خارج كنه. حالا كسي خودش بخواد بيهوشي كامل ميكنن؟ و اينكه تو همون بيهوشي رحمتون رو فشار داده بودن براي تخليه آبش يا بعد به هوش اومدنتون؟

گریستن نشانه ضعف نیست ... از زمان تولد، نشانه این بوده است که شما زنده اید !
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687