من تو كل فأميل و دوست و آشنا اسمم در رفته كه كيك و شيريني هاي خوبي درست ميكنم مخصوصا كيك هاي خوشگل و فوق العاده خوشمزه
اونقدر كه به گوش اونايي كه حتي نخوردن هم رسيده
حالا يه دوستيدارم كه يجورايي حس ميكنم داره كل كل ميكنه باهام ، خودش ميگه همه چي رو بلده يعني فكر نكنم كاري بوده باشه كه أين انجام نداده باشه يا سرش توش نبوده باشه از شوهرش هم جدا شده و يجورايي بيشتر بخاطر اينكه تنها نباشه باهاش دمخور شديم و الان با يسري مثلا هفتگي خونه هم ميريم با شوهرامون ، أين بيشتر حالت ميدانه پيدا كرده يعني همش با اونا كل كل ميكنه كه البته عادي هست
برا تولدم اومد بعنوان سورپرايز كيك درست كرد كه دو هفته روش معطل بود بِنَا به گفته خودش و خدائيش قشنگ در اورد و خواست سنگ تموم بزاره( البته از نظر مزه مال من بهتره بِنَا به گفته شوهرم) خودش هم گفت وأي من نميخواستم رو دست تو بزنما أيها الناس مال أين خوشمزه تره و از أين مزه پرونيها
حالا أين هفته تو گروهمون تولد يكي ديگه از بچه ها هست و خونش دعوتيم اينم زودي برگشت گفت كيك تولدت با من ، من ميخوام درست كنم برات( يجورايي كه منم متوجه بشم اون داره كيك درست ميكنه)
يه حس بدي پيدا كردم بخصوص كه مثلا قبلا من مسقط درست ميكردم اينم اومد درست كرد اومدم حلوا درست كردم اونم درست كرد ،و همينطور تا اخر هر چي من درست ميكردم و اطرافيان به به و چه چه ميكردن اينم سري بعد درست ميكرد و البته فكر كنم فقط خودم متوجه أين موضوع شدم يجورايي از أين قضيه خوشم نيومده حس ميكنم ميخواد ببينه حركت بعدي من چيه و اونو قاپ بزنه نميتونم كنار بكشم و رابطه رو كم كنم چون يجورايي شريك هستيم تو يه كاري كه اونم داستان خودشو داره قرار بود يه كاري رو من با اون شروع كنم و شوهرم فقط راهنمايي كنه بعد
اون دو تا شريك شدن و من يجورايي كنار گذاشته شدم همش نق نق ميكرد و چغلي ميكرد به شوهرم سر هر چيزي منم از اون كار در اومدم بخاطر اينكه به بهانه من هي با اون گرم نگيره
چيزي هم نديدم كه بخاطر اون كلا به هم بزنم يا اون خيلي زرنگه يا واقعا چيزي نيست
حالا أين برنامه تولد هفته ديگه واقعا رو مخم رفته كسر شان ميدونم كه حتي در موردش حرف بزنم ولي خوشم نمياد هر چي من درست ميكنم اونم درست بكنه ( ميدونم هزار تا رسپي هست و فقط كيك پختن مخصوص من نيست ولي يجورايي ميخواد بگه منم بلدما بهتر از أين) خيالي ميكنم مگه اره منم بلدم لباس ميدوزه مياره تن دخترم ميكنه كاراي هنري ميكنم اونم نقاشي چهره ميكنه تولد شوهرم بهش كادو ميده يا كيف دست ساخت خودش رو بهش كادو ميده به عنوان كادو تولد ،
يجورايي حس بدي بهم دست ميده شوهرم هم ميگه ميخواد با أين چيزا آزم تشكر كن بابت كمكهايي كه بهش ميكنم
شما بوديد چه فكري ميكرديد و چكار ميكرديد