فقط ميخوام بدونم شما اگه بوديد چه فكري ميكرديد!

تازيا حس ميكنم با أين كاراش ميخواد منو از چشم شوهرم بندازه تمام هنرهايي كه دارم رو ميگه من بلدم  ميگه شوهر من خيلي سخت گير بود غذائي ظهر من نبايد با شامم يكي باشه مثلا سيب زميني تو ناهار باشه تو شام نبايد باشه  و من ال بودم و بل بودم و اينجا زنا هفته به هفته غذا نميپزن( اشاره مستقيمش به من بود) يجورايي مثلا مظلوميت خودشو ميخواد بگه ولي با حرفاش باعث ميشه شوهرم بگه مردم هواي شوهرامون رو ببين چجوري دارن تو قدر منو نميدوني و پررو شده ميگم اگه اينقدر خوب بود چرا طلاق گرفت ميگه مرده اذيت كرد و أين جدا شده

ولي حرفاش واقعا شوهر منو پر رو و زياده خواه كرده سري قبل به خود خانومه اشاره كردم أين موضوع رو ولي تو ماشين اون حرف غذا پختن رو زد 

خودش ميگه از مردا بدم اومده ولي همش با كاراش ميخواد منو از چشم بندازه شوهرم مثلا كباب درست ميكنه كه يه كار مردونه هست اينجا، اينم بعنوان كمك بدو بدو سيخ مياره و پا بپاش ميره بيرون مشغول كباب زدن ميشه يا كارايي از أين قبيل 

همش ميگه اره من دلم ميخواد بشور بساب بكنم اشپزي كنم ولي هيچكس نيست براش غذا بپزم

هر وقت خونه ما مياد برا بچه ها يه چيزي ميخره و مثلا با بچه ها ارتباط گرفته دخترا هم از عربيه بهتر حرف شنوي دارن تا من 

من خودم بچه هاي مردم رو خيلي راحت تر ميتونم كنترل كنم تا مال خودم رو كه برا همه طبيعي هست ولي شوهرم ميگه ببين بجاي داد زدن با يه حرف بچه رو ساكت كرد

حالا هم كه برا دخترم كلاس نقاشي گذاشته و مياد بهش ياد ميده 

أصلا نميتونم بهانه اي پيدا كنم دنبال كوچكترين مورد هستم اونو بهونه كنم ولي هيچي پيدا نميكنم بي دليل هم كه نميشه به مردم شك كرد

قبلا شوهرم هم ميرفت اونجا ولي با من بود من كه ديگه نميرم اونم نميره و اون خانوم يه نَفَر رو گرفته كه بعضي روزا مغازه رو بگذرونه

أين دور همي ها هم هر هفته ادامه داره و مثلا چون تنها هست شب مياد خونه ما يه سر ميزنه يعني يجور ميگه حوصله سر رفته منم ميگم بيا

خيلي خوبه همه جوره بهم ميرسه ولي حس ميكنمچشمش تو زندگيمه البته همش هم ميگه بهم قدر شوهرت رو بدون  تنهايي خيلي بده منو ببين عبرت بشه برات

دقيقا حس ميكنم ميخواد هنا شو به نمايش بزاره و بگه زن تو بلده منم بلدم

اخه فقط من نيستم الان دو تا خونواده ديگه هم هستن با اونا هم جور شده اونا خيلي زرنگتر از من هستن ولي احساس خطري نكردن

اخه بي دليل هم نميتونم كات كنم تازه أين كار شراكتي هم بلاي جونم شده

شوهرم هم ميگه اون أصلا اون ظرافتهايي كه يه خانوم بايد داشته باشه رو نداره و بعنوان يك زن أصلا منو جذب نكرده رفتاراش هم فقط بخاطر اينه كه دلش ميخواد يه مرد تو زندگيش باشه كه حمايت بكنه ازش چون همه به چشم بد بهش نگاه ميكنن

اينجا خيلي هم خواستگار داره چون خيلي خودشو تو چشم ميكنه ولي خودش ميگه دوست ندارم ديگه شوهر كنم چون عذاب كشيدم