خونه مامانم مهمون بودیم بابام خونه نبود
به شوهرم از قبل گفته بودم موقع بدرقه مهمونا تو هم برو پایین بدرقه شون کن، دیگه تو این موقعیت مرد خونه تویی و...
بعد مهمونا رفتنی همه شون تو یه بار آسانسور جا شدن برا مامانمم جا بود با اونا رفت پایین برا بدرقه
بعد من برگشتم به شوهرم گفتم تو هم از پله ها برو پایین، این آقا زورش اومد ۴_۵ طبقه رو با پله بره پایین منتظر موند آسانسور بیاد بالا
هی بهش گفتم از پله ها برو پایین الان میرن گفت نه بزار آسانسور بیاد
دیگه تا آسانسور بیاد و آقا تشریفشو ببره مهمونا رفتن
منم واقعا ناراحت شدم ازش بخاطر تنبلی این آقا مامانم شب ساعت ۱۱/۵ _۱۲ تنهایی مهمونارو تو کوچه بدرقه کرد این تا رسید کوچه اونا رفته بودن