خانوما
از خانواده ی همسرم پدرشوهرم مادرشوهرم ازشون متنفرم یِ جوری بدم میاد
ی چیزی میگن نمیخام با حرف اونا انجام بدم حتی اون چیزی ک من میخاستمم اگ بگن عیدشو میزنم ک حرف اونا نباش نگن با حرف من انجام داد
ازشون دور میشم ی جوری ک نمیخام ببینمشون
چندشم میشه بخدا چن ساله دست خودمم نیس
ولی مادرم گیر داده سیاست داشته باش بکش ب خودت
جاریه بزرگترم فقط دوس داره خانواده هنسرش اونو بخان
ولی من بدم میاداز خامواده ی همسرم فقط میگن ی جوری دور باشم دیگ نیبینمشون