بذار خلاصهشو بهت بگم
ناپدریم خیلی اذیت میکرد نامزدم پسر خالم بود،ناپدریم میگفت من با برادرام حرف زدم قول دادم تو رو بدم به پسربرادرم حالا برادرزاده اش اعتیاد داشت صرع هم داشت خودشون حاضر نبودن دخترای خودشون رو بهشون بدن ،خلاصه کتکم میزد میگفت باید نامزدیتو بهم بزنی،وقتی نامزدم فهمید کتکم زده با پسرداییم گرفتن کتکش زدن ،بعد اون کتکا دیگه کاری باهامون نداشت،عقد کردیم موقع عروسی مامانم میگفت باید ۵۰ میلیون پول بهم بدید تا بذارم عروسی کنید،بهش گفتم اخه ۵۰ میلیون بده بهت که تو بری به شوهرت که چی بشه،سرمایه زندگی خودمونو
مامانم ماهیتابه برداشت که بزنه تو سرم،از خونه زدم بیرون رفتم خونه خواهرشوهرم بعدم شوهرم اومد دنبالم یه حنابندون خونه خواهرشوهرم گرفتیم و رفتیم ماه عسل،الانم یکسال و نیمه عروسی کردیم،خیلی از انتخابم راضی هستم شوهرم خیلی مرد خوبیه بعضی وقتا میگم کاش زودتر انتخابش میکردم😁