دیشب سر ی موضوع خییییلی خیلی مسخره،بشدت کتکم زد،میخواستم برم در قفل کرد،صب شد ۲دل شده بودمک برم یا ن؟بش گفتم میخوام برم خونهی پدرت کار دارم و میگفت نرو،ولی من رفتم و بعدش برگشتم خونه خودم،بهم زنگ زد که دیگه حق نداری برگردی خونه،اگه برگردی از دیشب بدتر میزنمت و چون نزدیک مادرش زندگی میکنیم گف کلید رو بده ب مامانم و بعد برو..اینم بگم ک شوهرم باور نمیکرد من برم،رفتم کلید رو ب مادرش بدم،پرسید کجا میری؟قضیه رو گفتم و رفتم،مادرش بهش زنگ زده بود و دعوا کرده بود ک چرا بهش گفتی بره و حق نداشتی و....
شوهرم سرکار بود،یهو توراه رفتن دیدم تو خیابون جلوی پام سبز شد و شروعکرد به داد زدن،اونقدر داد زد ک داشتم اب میشدم از خجالت،همه ب ما نگاه میکردن،مجبور شدم سوار ماشین بشم،رفت در خونه مادرش گفت برو کلید بگیر بیا بریم خونه،رفتم ب مادرش گفت این میخواد منو بزنه و من باهاش نمیرم،خلاصه مامانش رفت اوردش خونه،پیش خواهر و مادرش صدبار ب من گف ج..ده
حالم بده اصلا امیدی ب زندگیم ندارم،همش دلم میخاد جدا بشم ولی میترسم از آیندم...۱۹سالمه