بعد دوروزه اومدیم
امروز منو شوهرم از صبح رفتیم شهرو بگردیم
ساعت شیش و نیم عصر دیدم مادر شوهرم زنگ زده گفته مرضیه(خواهرشوهر ناتنیم) گفته زنگ بزن ببین بچه ها کجا رفتن شهرو گشتن یا ن
البته مادر شوهرم زن خیلی خوبیه و ذاتشو میشناسم
الان من یکم ناراحت شدم گفتم واسه چی زنگ زدن
ناگفته نماند ما مسافریم توی این شهرو بعد سیزده سال شوهرم اومده اینجا
ایا حساسیت و ناراحتی من جایز هست یا ن
کلا تماسش سی ثانیه ام نشد ی حالی پرسید زود قط کرد حدود هشت ساعتم هست ک بیرونیم