س.
دوستان کامل میگم بعد راهنماییم کنید.
از بعد عید شوهرم خیلی عصبی وتو خودش بود.تااینکه اواخر اریبهشت با خانواده ی یکی از مشتری های شوهرم اشنا شدم که شوهرم گفت دخترشون که یه بچه هفت ساله داره میخاد از همسرش جدا بشه و شوهرمم هم یه اشنا تو دادگاه داریم که بهشون معرفی کرده بود که کمکشون کنه.
خلاصه من همون بار اول از رفتارای دختره خوشم نیومد.حس کردم به شوهرم گیر داده.
یه کم حساس شدم.وقتی به شوهرم زنگ میزدم مدام کالویتینگ میشدم گیر میدادم بهش.بعد دیگه زیاد کالویتینگ نمیشدم که اتفاقی یه گوشی دیگه تو ماشینش پیدا کردم که چیزب هم توش نبود و شوهرم گفت گوشی شاگردم سرکار جا گزاشته.بعد دیگه گوشی را ندید بعد ی مدت ارومتر شدم.تا اینک پریشب مچ شوهرما گرفتم.
دختره پیام داده بود بهش و شوهرمم جواب داده بود.
قاطی کردم.
تا اینکه همسرم همه چی را گفت.
که از قبل عید که دختره درگیر دادگاه شده بود از من راهنمایی میگرفت بخاطر اشنایی که تو دادگاه داشتند و منم کمکش میکردم.
بعد حدودا هفته پیش برگشت پیش همسرش.و شوهرم گفته بود دست از سرمن بردار ولی اون دست بردار نبود.
شوهرم گفت من میخاستم به خوبی تمام بشه بره از شرش راحت بشم چون میترسید اگر کینه ببنده میاد و همه چی را به من میگه.
خلاصه شوهرم اینجوری توجیح کرد.
اینم بگم که دیروز رفتیم پرینت خط همسرم را گرفتیم کلی به دختره زنگ زده بود و پیام داده بود ولی قسم میخورد که اصلا باهاش قرار نزاشته و ندیدتش.
بعدم شوهرم سیم کارتشا داد دست من و رفتیم یه شماره جدیدگرفتیم واسش.
در نهایت شوهرم به دست و پام افتاد و التماس کرد که یه فرصت دیگه بهش بدم جبران میکنه.
دیشب قبول کردم که یه فرصت دیگه بهش بدم.
ولی دلم اشوبه.....
اروم و قرار ندارم.
نمیدونم اشتباه کردم بهش فرصت دادم یانه.
خواهشا نظرتونا بدین