گلی همون گلنار هست و دختر تقی ،خان اون ولایت
شازده و مشاورش، پدر ایشون رو در زندان اسیر کرده
گلی برای اینکه به پدرش نزدیک باشه و کمک کند
در مطبخ مشغول کار شده، اما شازده از نسبت گلی و پدرش خبر نداره
اسماعیل هم نامزد گلی است که سعی دارد به آنها کمک کند
شازده، عمارت رو تصرف کرده و......