خوب یه چیزی من بهش رسیدم اینکه تقدیر از قبل برنامه ریزی شده و هر چیزی حساب و کتاب معینی داره تو این دنیا.
یه مطلبی تازه شنیدم که مقدار آبی که هر سال توسط بارون در کل کره زمین میاد رو زمین, اندازه گیری شده و همیشه یه مقدار ثابتی هست. حالا یه جا کمتر یه جا بیشتر اما مقدار کلی اش ثابته.
بقیه موارد هم همینطوره. میزان دقایق و ساعات شب و روز. نه عقب نه جلو میره. هر سال با یه نظم خاصی زیاد و کم میشه.
وقتی به این همه نظم تو دنیا فکر می کنم به این حس میرسم که وسط این همه هارمونی و هماهنگی جهان آفرینش که هر چیزی وظیفه اش و می دونه و کارش و سر وقت انجام میده خواسته های من کجا جا میگیرن. اصلا خود من کجام.
من یه موجود بسیار بسیار کوچک از یه سیاره بسیار کوچک از یه کهکشان بسیار کوچک در بین میلیونها کهکشانم که ادعا دارم رییس دنیام. و دنیا باید به خواست من بچرخه.
من اصلا خودم رو در این جایگاه نمیبینم.
من حتی اومدن و رفتنم تو دنیا و حوادثی که تو زندگی برام غیر مترقبه پیش میاد دستم نیست.
من فقط میتونم تو همین فرصت کوتاهی که بهم داده شده تا حد توان و اختیارم خوب زندگی کنم.
می تونم از برنامه ریز بزرگ دنیا بخوام بیشتر کمکم کنه. اما خیلی کم ممکنه وقایع به خاطر خواست من تغییر کنه.چون من به آینده اشراف ندارم. تنها موقعی تغییر می کنه که تو برنامه ریزی خدا خللی ایجاد نکنه.
این چیزیه که من بهش رسیدم.
اما نهایتا خداوند بنده هاش و دوست داره و دعاهاش و میشنوه. همین دعا کردن یه جور بزرگ دونستن خدا و قبول کردن تاثیرگذاری خداست. برای همینه که بهش سفارش شده تو همه ادیان.