از بچگی که یادم میاد اینجوری بودم حتی تو دعوا هم زود اشکم میومد مامانم با معلم عادی حرف میزد میزدم زیر گریه و حس شش قوی دارم برای زندگی خودم از قبل همه چیز حس میکنم یا خواب میبینم یا پلک چشم سمت راست یا چپم میزنه که میفهمم قرار اتفاق خوبی بیوفته یا بد و دقیقا یه اتفاقی میوفته و این متن چقدر بنظرم منم البته در کنار اینا تعریف نباشه مهربونم و ساده 🥲
الان دخترمم مثل خودم سریع سر هر چیز میزنه زیر گریه دل نازکه مهربونه نگرانشم 🥲
منی
منِ همیشه مضطرب همیشه عصبی و همیشه در حال گریه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
مامانم همینطور بود الان منو ابجیم بدتر از مامانم هستیم .
برای خودم فکر میکنم چون کسی تو زندگی پشتم نبوده و احساس نکردم . یا حداقل از کسایی که میخواستم اون حمایت دریافت نکردم و ترس دارم همیشه تو وجودم خصوصا موقع دعوا . موقعی که میرم دکتر می‌خوام درباره مشکلم بگم میزنم زیر گریه طبیعی نیست اینا اما ...
میفهمم چی میگید
واااای دقیقا همینطوره 👌🏻 اصلا درک نمیکنم چرا مردم به خاطر پول و قدرت آنقدر کارای وحشتناک انجام میدن .
من خودم واقعا توی کوچیکیم اذیت شدم خودم احساس میکنم اون محبت کافی رو نداشتم خصوصا از طرف پدرم و همه دشمن بودن باهام انگار. و الان تازه متوجه اطرافم شدم و خب الآنم که وضعم همینه حداقل خداروشکر آدم بدی نیستم این برام کفایت می‌کنه به قول مامانم اینکه آدم قلبش نرم باشه بهتر از اینه که قلبش از سنگ باشه .
من یه مدت سکوت میکردم و گریه و صبر بخاطر رفتار سمی یکی تو زندگیم که زن هم هست بعد یهو ریختم بیرون باهاش درگیر شدم بحث کردم برام عجیب بود گریه نکردم تا رفت نشستم گریه کردم و از اون روز به بعد گفتن عجب سلیطه ای بودی و ما فکر میکردیم ساده ای یعنی ببین تا میای اعتراض کنی میشی ادم بده ولی تا کی صبوری و خود خوری
واااای . من بعض گلوم بدجور میگیره بعد اشاره میکنم به مامانم که اون ادامه بده . ی بار همینجور که داشتم توضیح میدادم به دکتر( دکتر زنان رفتم برای چکاپ و سونو ) اشک از چشمان اومد و دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم دکتر به روی خودش نیاورد فقط گفت جوری که تعریف میکنی خیلی قشنگن انگار داری داستان تعریف میکنی آدم میخواد بدونه پایانش چیه( مامانم برگشت گفت مامان سریع بگو دکتر وقت نداره🤣).. بعدشم به مامانم گفت دخترا وقتی بزرگ بشه چجوری میتونه با مادر شوهرش حرف بزنه اصلا ( آخه خودش طلاق گرفته بود ) 🤣
خیلی دکتر خوبی ها.( مامانم ی بار بهش گفت تو بدنیا اوردیش گفت عِه ؟ میگم چقدر آشناست 🤣)
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
