تنبلی پشت گوش مینداختم شهر دیگه بودم انگیزه نداشتم
ازدواج که کردم همسرم مجبورم کرد برم دنبالش
زنگ زدم گفتن خانم فلانی شما کجایی اخراج شدی
هیچی دیگه رفتم به استاده گفتم من عروسیمه دو ماهه دیگه نتونستم زیاد بخونم اونم دو تا سوال پرسید و بهم بیست داد گفت کادوی عروسیت😁