من این حس رو دارم جدیدا....
گریه م میگیره بی دلیل...
سنگ صبور همه م، ولی خودم احساس تنهایی میکنم...
حس میکنم شنیدن دردودل بقیه داره منو داغون میکنه...
اینکه میبینم گرفتاریای اطرافیانمو روانمو بهم میریزه....
در ظاهر نشون نمیدم ولی از درون داغونم....
انگار همه ی غم ها داره تلنبار میشه...
نمیدونم چیکار کنم....
بله زیاد
مجبور شدم دکتر اعصباب برم
اره زیاد
من همیشه احساس افسردگی دارم امروزم کلی گریه کردم نمیدونم چرا .دلم یه چیزی میخواست که شادم کنه ولی هیچی نبود
منم گاهی اینطوری میشم
از بعد زایمان اینطوری شدم
یهو غم عالم میریزه تو دلم
یهو میرم تو فکر و هزار تا استرس میاد سراغم
گاهی پقتا احساس پوچی و نا امیدی میکنم
گاهی وقتا از خودم بدم میاد و بی انرژی ام
اما گاهی وقتام خیلی خیلیخوبم
خیلی زیاد
اصلا نرمال نیستم
نمیدونم باید چه کنم
تا دلت بخاد
دقیقا مثل من ی هفته اینجوریم الانم دارم گریه میکنم انگار همه غم های عالمو ریختن تو دلم بی امید نسب ب آینده و بی انگیزه نسبت ب حال و خسته از زندگی کردن
اوهوم زایمانم تاثیر داره
من که زایمان نکرده داغونم
حس میکنم از پس بچه بزرگ کردن هم برنمیام
خودمو ناتوان میبینم
و یکی از دلایل حال بدیام همینه...
اینکه ۹ساله ازدواج کردم و همه چشمشون به منه که ببینن کی بچه میارم
در حالی که من ترس دارم از فکر کردن بهش...
توی زوجای فامیل فقط ماییم که بچه نداریم
