مارفته بودیم پاگشا شهر دیگه.
برادرشوهرم ماشینشو فروخته خونه شریکی با پدرزنش خریدن.
اومد شبش ماشین ما را گرفت که برن بیرون دور بزنن
قرار بود صبح بیارن تحویل بدن
ساعت ۱۰ شده بود هنوز نیاورده بودن به مادرشوهرم گقتم زنگ بزنید بگید خودمون ماشین را میخایم و میخایم بریم جایی
مادرشوهرم انقدر ملاحظه اونارا داره سختش بود زنگ بزنه بگه
خلاصه از من ناراحته که چرا ماشین را گفتم بیارن
من ک مادرشوهرم برام بهشت زمینه خیلی بهم وفاداره کاش مادرشوهرت یه کم ازمادرشوهرمن یاد میگرفت
چقدر عالی که ایشون تا به این حد ملاحظه می‌کنند شرایط رو .. قطعا تعمیم پیدا می‌کنه به ارتباطشون با شما نیز هم .
اشتباه کردید از ایشون خواستید واسطه ی این بده بستون شوند .. بهتر بود صبوری می‌کردید و در مورد ماشین چیزی نمیگفتید .. اگر واجب بود بیرون رفتن میتونسنید اسنپ بگیرید .. و در نهایت از همسرتون میخواستید تماس بگیرند .. نه مادرشون !
این اشتباه شما بوده که از مادر شوهرتون خواستید تماس بگیرن
مگه ایشون از شما ماشین گرفتن که حالا هم ایشون تماس بگیرن
راستش خیلی ازشون خوشم اومد که بی دلیل خودشون رو دخالت ندادن
