2737
2739

سلام 

دیروز به شوهرم گفتم بریم خونه عموم چون عید نرفته بودیم . گفت ای بابا نمیام و فلان و اصن چرا من باید بیام خونه عموی تو . منم قهر کردم رفتم خوابیدم بعد دوستش زنگ زد گفت بیاین خونه ما منم لح کردم نرفتم خلاصه ما دیگه با هم حرف نزدیم تا اینکه اخر شب اومد باهام حرف زد منم تحویلش نگرفتم چون خیلی ناراحت بودم گفتم تو بخاطر من حاضر نیستی نیم ساعت خودتو اذیت کنی اونم می‌گفت اگه من برات مهم بودم می‌فهمیدی مهمونی اومدن برام سخته و اینا بعد باز با قهر خوابیدیم کل امروز با هم حرف نزدیم تا اینکه ساعت ۸ اینا خودم رفتم کنارش دراز کشیدم اونم بغلم کرد ولی با اکراه انگار که نمی‌خواست رو بده دوباره با هم رفتیم تو قیافه دیگه خیلی حرصم گرفت بعد یکی دو ساعت بهم گفت میخوای بیا بوست کنم منم گفتم ۱۰۰ سال سیاه نمی‌خوام بعد با حرص رفتم اتاق خواب چراقم خاموش کردم درم بستم ده دقیقه بعدش اومد گفت من دارم گورمو گم میکنم برم گوشیتو بزار رو صدا فردا قراره بسته بیاد منم گفتم به من چه بعد رفت بیرون. نیم ساعت بعد من داشتم ظرف میشستم صدای آژیر ماشین آمبولانس اومد استرس گرفتم زنگ زدم بعد دو سه تا بوق رد تماس داد منم اس دادم بهش گفتم عقده ای زنگ نزدم منت کشی کنم می‌خوام از خونه برم بیرون . خونه ما تو یه شهرک هست یکی از دوستامونم تو این شهرک خونه داره کلیدشو داده به ما خودش گاهی میاد اینجا منم کلید اینا رو برداشتم اومدم اینجا که اگه اومد خونه ببینه نیستم بترسه . الان واقعا ترسیدم و استرس دارم نه پیامی داده نه رنگی زده غرورمم نمیزاره برم خونه اگه بیاد ببینه خونه هستم ضایع میشم انگار به نظر شما چیکار کنم ؟ 

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731
2740
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز