2733
2734
عنوان

پسر مذهبی دختر شیطون

224 بازدید | 15 پست

یه پسر مذهبی ای هست که توی یه خانواده مذهبی بزرگ میشه و اون خانواده، خانواده اصلیش نیستن. بعد به خاطر یه تهمتی که بهش میزنن اون خانواده، ازشون جدا میشه و بعد مدت ها میره دانشگاه. اونجا با یه دختره اشنا میشه که خیلی با هم فرق داشتن. پسره با این و بقیه دوستاشون میرن مسافرت و این دوستاش پسره رو مست میکنن و خیلی اذیتش میکنن.فکر کنم اخرش پسره مذهبی بودن رو کنار میزنه و بعد ها با دختره ازدواج میکنه. 

جلد دوم این رمان درباره بچشونه و جلد سومش درباره نوه شونه. 

ممنون میشم اگه اسمشو میدونید بهم بگید. برای کسی میخوام. خیلی دنبالش میگرده

 چهارشنبه، 5 اردیبهشت 1403، ساعت 22:22 : من حالم خیلی بهتره. این بار دیگه نمیذارم فکر و خیال انرژیم رو بگیره. این بار هدف میذارم و برنامه میریزم براش و به هر قیمتی بهش عمل میکنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم و میدوزم..   شنبه، 9 دی سال 1402 و ساعت 11:01 صبح: من حالم خوب نیست.. احساس میکنم اندازه یه اتاق سه در چهار، غبار دور من رو گرفته و خودمو اون وسط گم کردم.      دوشنبه، 29 آبان سال 1402 و ساعت 9:28 صبح: برای مدت تقریبا زیادی نیستم و اینجا نمیام. ولی لطفا اگه سوالی ازتون پرسیدم که تا این لحظه جوابمو نداده بودین، لطفا جواب بدین. وقتی برگردم میخونمش. خیلی ممنونم که مهربونید و این مهربونی رو نشر میدید💙...   از نظر من آدما وقتی چشماشون پر اشکه و برق میزنه و همزمان دارن میخندن، خیلی خوشگل میشن. من اون لحظه رو از نوع شادش براتون آرزو میکنم 🌿.. 

عنوانت مثل رمان دهه 80 هس  

عزیزم بی دلیل در قلبت من را جا نده! من را بغلم نکن من نمیتونم اونجا بمونم ! خوش بگذرون و به زندگی لبخند بزن حرف های غم انگیز حرف نزن ! زندگی هست خب!  یک لحظه دیدار .. خب منم اینطوریم ! همیشه هم اینطوری خواهم بود ! هیچوقت با گریه به گذشتم برنمیگردم! من با خطاهام قوی هستم! من را به راه خودت نکشون من راه خودمو دارم..هدف های متفاوت دارم ! روزی میشه که من در تاریکی میسوزم ! من از پا در نمیام در روح ام بال فرشته هست! هر جوری که اومدم میتونم برم! از عشق میتونم بگذرم ! زنجیری در دستام ندارم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

شبیه داستان ازدواج منو شوهرم بود😂

🤰🏼❤️ (ناخواسته آمدی و شدی خواستنی ترین موجودِ هستی ام 🫀M💍) اقایون مریض و زن نما درخواست ندن نمیپذیرم اگرم بپذیرم فوش میدم دیگه خوددانی🤷🏼‍♀️

مشخصه آبکی و مسخرس

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 
فک کردم واقعیه😐و اون دختره خودتی😂

نه بابا  

 چهارشنبه، 5 اردیبهشت 1403، ساعت 22:22 : من حالم خیلی بهتره. این بار دیگه نمیذارم فکر و خیال انرژیم رو بگیره. این بار هدف میذارم و برنامه میریزم براش و به هر قیمتی بهش عمل میکنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم و میدوزم..   شنبه، 9 دی سال 1402 و ساعت 11:01 صبح: من حالم خوب نیست.. احساس میکنم اندازه یه اتاق سه در چهار، غبار دور من رو گرفته و خودمو اون وسط گم کردم.      دوشنبه، 29 آبان سال 1402 و ساعت 9:28 صبح: برای مدت تقریبا زیادی نیستم و اینجا نمیام. ولی لطفا اگه سوالی ازتون پرسیدم که تا این لحظه جوابمو نداده بودین، لطفا جواب بدین. وقتی برگردم میخونمش. خیلی ممنونم که مهربونید و این مهربونی رو نشر میدید💙...   از نظر من آدما وقتی چشماشون پر اشکه و برق میزنه و همزمان دارن میخندن، خیلی خوشگل میشن. من اون لحظه رو از نوع شادش براتون آرزو میکنم 🌿.. 
2740
عنوانت مثل رمان دهه 80 هس    


    

 چهارشنبه، 5 اردیبهشت 1403، ساعت 22:22 : من حالم خیلی بهتره. این بار دیگه نمیذارم فکر و خیال انرژیم رو بگیره. این بار هدف میذارم و برنامه میریزم براش و به هر قیمتی بهش عمل میکنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم و میدوزم..   شنبه، 9 دی سال 1402 و ساعت 11:01 صبح: من حالم خوب نیست.. احساس میکنم اندازه یه اتاق سه در چهار، غبار دور من رو گرفته و خودمو اون وسط گم کردم.      دوشنبه، 29 آبان سال 1402 و ساعت 9:28 صبح: برای مدت تقریبا زیادی نیستم و اینجا نمیام. ولی لطفا اگه سوالی ازتون پرسیدم که تا این لحظه جوابمو نداده بودین، لطفا جواب بدین. وقتی برگردم میخونمش. خیلی ممنونم که مهربونید و این مهربونی رو نشر میدید💙...   از نظر من آدما وقتی چشماشون پر اشکه و برق میزنه و همزمان دارن میخندن، خیلی خوشگل میشن. من اون لحظه رو از نوع شادش براتون آرزو میکنم 🌿.. 
هرچی هست خیلی سمه😂😶

    

 چهارشنبه، 5 اردیبهشت 1403، ساعت 22:22 : من حالم خیلی بهتره. این بار دیگه نمیذارم فکر و خیال انرژیم رو بگیره. این بار هدف میذارم و برنامه میریزم براش و به هر قیمتی بهش عمل میکنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم و میدوزم..   شنبه، 9 دی سال 1402 و ساعت 11:01 صبح: من حالم خوب نیست.. احساس میکنم اندازه یه اتاق سه در چهار، غبار دور من رو گرفته و خودمو اون وسط گم کردم.      دوشنبه، 29 آبان سال 1402 و ساعت 9:28 صبح: برای مدت تقریبا زیادی نیستم و اینجا نمیام. ولی لطفا اگه سوالی ازتون پرسیدم که تا این لحظه جوابمو نداده بودین، لطفا جواب بدین. وقتی برگردم میخونمش. خیلی ممنونم که مهربونید و این مهربونی رو نشر میدید💙...   از نظر من آدما وقتی چشماشون پر اشکه و برق میزنه و همزمان دارن میخندن، خیلی خوشگل میشن. من اون لحظه رو از نوع شادش براتون آرزو میکنم 🌿.. 

😐

این رمانا اصلا زندگیشون شبیهه زندگیه ایرانیا نیست.

آخه زمان رضاخان دانشگاه و پسر مذهبی شیطون و مسافرت اکیپی دختر پسری کجا بوده؟

خداییش بیاین ظاهربین نباشیم 😒  ؛ بعضیا ممکنه در ظاهر کمی بی شعور به نظر بیان , اما وقتی باهاشون حرف می زنیم و بیشتر می شناسیمشون ؛ می بینیم که در باطن خیلی بی شعــورترن ....😂🦋            
مشخصه آبکی و مسخرس

همه رمانای به درد نخور همینجوریه

 چهارشنبه، 5 اردیبهشت 1403، ساعت 22:22 : من حالم خیلی بهتره. این بار دیگه نمیذارم فکر و خیال انرژیم رو بگیره. این بار هدف میذارم و برنامه میریزم براش و به هر قیمتی بهش عمل میکنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم و میدوزم..   شنبه، 9 دی سال 1402 و ساعت 11:01 صبح: من حالم خوب نیست.. احساس میکنم اندازه یه اتاق سه در چهار، غبار دور من رو گرفته و خودمو اون وسط گم کردم.      دوشنبه، 29 آبان سال 1402 و ساعت 9:28 صبح: برای مدت تقریبا زیادی نیستم و اینجا نمیام. ولی لطفا اگه سوالی ازتون پرسیدم که تا این لحظه جوابمو نداده بودین، لطفا جواب بدین. وقتی برگردم میخونمش. خیلی ممنونم که مهربونید و این مهربونی رو نشر میدید💙...   از نظر من آدما وقتی چشماشون پر اشکه و برق میزنه و همزمان دارن میخندن، خیلی خوشگل میشن. من اون لحظه رو از نوع شادش براتون آرزو میکنم 🌿.. 
😐 این رمانا اصلا زندگیشون شبیهه زندگیه ایرانیا نیست. آخه زمان رضاخان یا احمدشاه دانشگاه و مسافرت ...

نمیدونم.. نویسنده در یه فضای دیگه ای سیرمیکرده  

 چهارشنبه، 5 اردیبهشت 1403، ساعت 22:22 : من حالم خیلی بهتره. این بار دیگه نمیذارم فکر و خیال انرژیم رو بگیره. این بار هدف میذارم و برنامه میریزم براش و به هر قیمتی بهش عمل میکنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم و میدوزم..   شنبه، 9 دی سال 1402 و ساعت 11:01 صبح: من حالم خوب نیست.. احساس میکنم اندازه یه اتاق سه در چهار، غبار دور من رو گرفته و خودمو اون وسط گم کردم.      دوشنبه، 29 آبان سال 1402 و ساعت 9:28 صبح: برای مدت تقریبا زیادی نیستم و اینجا نمیام. ولی لطفا اگه سوالی ازتون پرسیدم که تا این لحظه جوابمو نداده بودین، لطفا جواب بدین. وقتی برگردم میخونمش. خیلی ممنونم که مهربونید و این مهربونی رو نشر میدید💙...   از نظر من آدما وقتی چشماشون پر اشکه و برق میزنه و همزمان دارن میخندن، خیلی خوشگل میشن. من اون لحظه رو از نوع شادش براتون آرزو میکنم 🌿.. 
این سبک فیلم و رمان رو انقدر دیدم دیگه دلم نمیخوادشون😂😂


  حالا اسم اینو نمیدونید من برم به این بنده خدا بگم؟

 چهارشنبه، 5 اردیبهشت 1403، ساعت 22:22 : من حالم خیلی بهتره. این بار دیگه نمیذارم فکر و خیال انرژیم رو بگیره. این بار هدف میذارم و برنامه میریزم براش و به هر قیمتی بهش عمل میکنم. کتاب میخونم. ورزش میکنم و میدوزم..   شنبه، 9 دی سال 1402 و ساعت 11:01 صبح: من حالم خوب نیست.. احساس میکنم اندازه یه اتاق سه در چهار، غبار دور من رو گرفته و خودمو اون وسط گم کردم.      دوشنبه، 29 آبان سال 1402 و ساعت 9:28 صبح: برای مدت تقریبا زیادی نیستم و اینجا نمیام. ولی لطفا اگه سوالی ازتون پرسیدم که تا این لحظه جوابمو نداده بودین، لطفا جواب بدین. وقتی برگردم میخونمش. خیلی ممنونم که مهربونید و این مهربونی رو نشر میدید💙...   از نظر من آدما وقتی چشماشون پر اشکه و برق میزنه و همزمان دارن میخندن، خیلی خوشگل میشن. من اون لحظه رو از نوع شادش براتون آرزو میکنم 🌿.. 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687