یه هفته اس اومدم خونه مادر شوهرم
یه خواهر شوهر دارم که سنش بالاس و ازدواج نکرده ده پانزده سالگی از من بزرگترها مهربونه ولی میدونم که حسوده نسبت به خواهران یعنی میترسه بچه من بیشتر به طرف خواهرای من بره
امروز برگشت بهم گفت به نظرت خاله بهتره یا عمه!گفتم فرقی ندارد هر کدوم یه جور خوبن میگف به نظر من عمه بهتره خاله ظاهریه دوست داشتنش انقد بدم اومددد که نگو گفتم من که خودم خاله ام جونم برای بچه های خواهرم میره داداش ندارم که بدونم عمه بودن چه حسی داره
میگف اگه داداش داشتی بچه اش رو بیشتر دوست داشتی گفتم بستگی به زنش داشت گفتم آدم اخلاق رو از مادر یاد میگیره مطمینا با خاله راحت تره ولی عمه هم دوست داشتنیه
مادر شوهرم یه دختر دیگه داره که با دامادش اختلاف دارن و رفت آمد ندارن با دخترش اینا هم از دخترای اون خواهرش هیچ دل خوشی ندارد
میگفت اگر شوهر خواهرت بد باشه آدم بچه اونو دوست نداره
من دیگه چیزی نگفتم
بعد اومدم فک کردم گفتم چه حرف مفتی بود به من زد من باید بهش میگفتم اصلا این حرفا چیه عمه خاله نداریم آدم باید احترام هردوشون رو داشته باشه حالا عمه یا خاله چه فرقی داره
ناراحت شدم از حرفش