الان کات هستیم یا نیستیم چجوری تکلیفمو یکسره کنم

الان چکارکنم برم چنتا کادوشو پس بدم یا منم محلش ندم دیگ؟ن زنگ میزنه ن پیام میده ولی میدونم بعدا مدعی میشه

بنظرم کادوشو برم پس بدم فک میکنه خوشم میاد دوباره قیافشو ببینم دلم میخاد نرم دیگ نبینمش

از طرفی الان بلاتکلیفم از زرنگیشه میخاد کات رو گردن من بندازه 

همونجور ک خودش میخاست دوست بشه باهام ولی تا اومدیم دوست بشیم یهویی گفت تو مثل خواهرمی گفتم باشه خدافظ از فرداش گیرداد بیا دوست بشیم بعد ک شدیم گفت من از عاشق شدن میترسیدم باز گفت از مامانت میترسم باز گفت دلش رابطه میخاد بعد از انواع زنهای خیابونی و قیمتاشون ک رفیقاش رفتن صحبت میکرد انگار ناراحت بود ک چرا گرونن و بادیگارد دارن و سرتایم باید طرف بزاره بره وگرن بیرونش میکنن و خ حرفهای این مدلی تعریف کرد 

دوشب قبل دعوامون گفت وام دارم میگیرم ۲۰۷بخرم گفتم خریدی منم اول باهاش دور میزنم بجای بگه باشه عزیزم گفت عوضش بهم ک.و...بده گفتم بی تربیت هرگز گفت پس ک... (جلو) ارزششو داره گفتم هیچی تو این دنیا ارزششو نداره ماشینتم مال خودت گفت شوخی کردم 

میدونم ادم اشغال کثیفی بود ولی بگو چجوری باهاش تموم کنم برنگرده بگه دوروز رفتم سریع خواستگار راه دادی یا فلان چون همسایمونه ممکنه ب گوشش برسه میخاد گناه کات و رها کردن یا حتی خیانت رو گردن من بندازه 

هیشکار خاصی نکرده چنبارم بهم ضربه زده تو ۷ماه کلا دوبار ادکلن خرید ک یکیش نصفه است یکیشم جدیده ک اصلا استفاده نکردم ی شال خرید اونم استفاده نکردم ۸بار گل خرید ک زیر۵۰۰میشه چنبارم شام رفتیم بیرون 

ی وام اسم نوشته بود شریکی با رفیقش منو جایگزین اون کرد ۷۵۰۰بود من ۴دادم قراربود ۳۵۰۰بهش بدم دستم خالی بود الانک کات کردیم وام رو دیگ نمیخام کلش بنام خودشه اینجوری من ازش ۲طلبکار میشم ۲تومنم خردخرد مثلا کرایه راه و اینا داده بود و ی خرید از مغازش کرده بودم

شب اخر تا بهش گفتم مامانم ۲۰تومنو پس داد گذاشتم بانک گفت کی گفتم پریروز گفت چرا بمن نگفتی گفتم چرا بهت باید بگم بعد حرفو عوض کرد یهو گفت تو ۷تومن بهم بدهکاری باز جلو ی خانم مشتری اومد داخل حسابرسی کرد بعد خانمه برگشت بهم زل زدرفت گفتم چرا اینجوری کردی فک میکنن انگار من تیغت زدم درحالیک ۴تومن خودم بهت دادم 

گفت تو فکرت اینجوریه همه مث تو ک نیستن

بنظرت کارش زشت نبود جلو اون مشتری غریبه؟؟ 

ن بخدا هیچ نیازی ب پول اون ندارم امروز صبح مامانم اومد یچی گفت میدونه این پسره بهم پیشنهاد ازدواج داده مامانم مخالف بود از مادرپسره خوشش نمیاد مادرش خ متلک اندازه دوسه بار بهم قبلا تیکه انداخته دوسال قبل همین مامانش منو واس پسربزرگش خواستگاری کرد غیرمستقیم گفتم ن این دوستم ۱سال و نیم از برادرش کوچکتره اینو دوسداشتم بزرگه منو دوس نداره مادره فقط میخاست دامادش کنه هردو ارشد داریم ولی اون لکنت زبون داره یکم وسواسی و بشدت خسیسه حتی رفته خواستگاری دختر همکار باباش ی گل یا شیرینی نبرده 

ولی دوست خودم بهتر بود سرو زبون داشت دیپلمه خسیس نبود  ولخرجم نبود اما الان فهمیدم آمار همه زنها دخترا رو میگیره دنبال مورد عالی میگرده منو هم اینجوری الان پیچوند 

یا یبار ی دختره رو کنار خیابون نشونم داد گفت عه این دوست رفیقم بود اوردش چندروز تو خونه مجردیم کل زندگی دختره رو خبر داشت تعریف کرد

مامانم امروز گفت فلان همسایه تورو تو مغازه اون دیده گفته دخترتو اونجا دیدم خبریه گفتم ن رفته خرید کنه بعد گفت نرو مغازش واست حرف درمیاد 

نمیدونه پسره چقد اذیتم کرده یا میشنهاد سک.س داده بهم ولی گفت دنبال ارثته یا میگ اگرم باهات ازدواج کنه پولاتو میگیره میره با ی دختر دیگ چون اهل اینچیزا بوده 

خودش با دخترا زود رفیق نمیشه اول حسابی امار میگیره