2733
2739
عنوان

شام برای خانواده شوهر😐

| مشاهده متن کامل بحث + 1480 بازدید | 69 پست
شوهرم طرفشونه. یعنی هر وقت بحث خواهرانش میشه منو میفروشه به اونا. یه بار گفت خواهرام رو با تو عوض نم ...

خدا بد شانس بگو خودتم آدم حساب نمی کنن دعوتت نمی کنن پدرسگ اینا چیکار می کنن پسرشون جادو می کنن؟ ما اگه به عروسمون بگیم تو داداشم پدرمون می کنه اونا خوشانسن کلا از پسر اینم از عروس ساره که طلاق نمی گیره


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا بد شانس بگو خودتم آدم حساب نمی کنن دعوتت نمی کنن پدرسگ اینا چیکار می کنن پسرشون جادو می کنن؟ ما ...

عزیزم شوهرم هاره چون من یه پدر بددل و سخت گیرو بداخلاق دارم. فقط مرگ پدرم می‌تونه نجاتم بده. بدترین بلاها رو سرم آورده اما از دست این پدر لعنتیم مجبورم بسازم و جیک نزنم.. خواهر شوهرم دورهمی گرفتن چون دورهمی زنونه بود گفت پسرم رو نگه میداری  چون ما دورهمی زنونه داریم تا پسرم نباشه . من ترسو هم گفتم باشه. خودم نشستم خونه بچه اش هم خونه ام بود و اونا طایفه ای دورهمی زنونه رفتن. هنوز بعد چند سال یادم میاد نفرت دارم. از دست بابام هم نمیتونم جدا شم. به امید روزی که بابام از دنیا بره و من خودم رو نجات بدم

2728
وا می گفتی نه کی مهمانی گرفت بود

چند سال پیش بود . من جرات ندارم بگم. مثل سگ میترسم از شوهرم. چون  نه تحمل اخلاق گند بابام رو دارم و نه توانایی جنگ با بابام رو دارم که بتونم مستقل بشم بعد طلاق. چون بابام بددل و سختگیره نمی‌ذاره مستقل شم باید باهاش بجنگم

2740
خدالعنت شون کنه منم حالم خوب نی اون احمق چرا اومد گفت

چون تو دعوامون بود. من یه نصف روز رفتم خونه بابام و تو عصبانیت میخواستم جدا بشم . ولی اخلاق گند بابام رو دیدم شبش برگشتم. تو دعوامون بود سر همین خواهراش. من برا خودم تحمل میکنم ولی اون روز شوهرم داشت پسرمون رو می‌فروخت به خواهرانش و من دیگه کم آوردم. هر وقت اسم پسرم بیاد وسط دیگه نمیتونم کوتاه بیام . چون میخواستم برا همیشه برم شوهر خواهرم هم آورد تو ماجرا و اون به خواهرم گفت. یعنی میخواست بگه این خواهرانش اینقدر اولویتن براش ببین میتونی زندگی کنی. که منم درد بابام موندم در زندگیم

مهمانی مال خواهر شوهرت بود؟

نه عزیزم یه دورهمی بود کل طایفه شون گرفتن رفتن بیرون و تفریح . چون پسرش  بزرگ بود و نمیشد بیاد تو اون دورهمی و تفریح از شب قبلش گذاشتش پیش من. من  از خدا شکایت دارم یا این شوهر خواهر ذلیل و بچه ننه رو بهم نمی‌داد یا جون پدرم رو می‌گرفت . منم انسانم. فقط نای جنگ با بابام رو ندارم

چیکبار پسرت داشت منم خیری از خانواده ندیدم بخت خودمم سیاه

خواهرشوهرم اشک پسرم رو در آورد و به دعوا خونه مادرشوهرم شد. شوهرم طرف خواهرش ایستاد. به منم گفت خواهران رو با تو عوض نمیکنم. انگار نه انگار که این وسط من به خاطر پسرمون قربانی شدم . چون شوهر نفهم من دختر دوسته و من پسر دارم دختر ندارم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687